Sunday, April 30, 2006



سخنی چند در مورد وجه تسمیه "اردبیل"

نوشته : "مهدی شاهوردی اوغلو"

اردبیل یا ارده بئل شهری است که درمورد قدمت ومعنی لغوی آن سخنان زیادی گفته شده است . گروهی این شهررادارای سابقه 1500ساله دانسته اند که یک اشتباه محض تاریخی است ومعنی لغوی آنرابه کلمه جعلی آرتاویل منسوب داشته اند. درزبان اوستایی آرتامعنی مقدس و ویل معنی شهر نمی دهد، قبل ازورود زرتشت به شهراردبیل ، اردبیل شهری آباد وبزرگ بوده است ودلیل اینکه زرتشتیان این شهررامقدس می دانند به این علت است که زرتشت اولین بار درشهر اردبیل به تبلیغ دین زرتشتی پرداخته است . درمورد معنی لغوی اردبیل وتاریخ ساخته شدن این شهر می توان به قدیمیترین سنگ نوشته هاومتون قدیمی به زبان ترکی سومری مراجعه کردکه درآنها شهر آرآتا اشاره شده است که بزرگترین ایالت آن دوران بوده است که درزبان ترکی به معنی پدر قهرمان می باشد. ترکان سومری دارای تمدنی والا وباقدمتی درحدود 7 الی 8 هزارسال می باشند. سومر یک کلمه مرکب ترکی است که ازدوواژه" سوم"به معنی کامل، خالص، توپر، تنومند ودرشت و"آر" به معنی مرد قهرمان وجنگنده تشکیل شده است . سومر به زبان ترکی باستان معنی مرد کامل می دهد این واژه هنوزهم دراردبیل کاربرد دارد. مثلا طایفه ای دریکی ازروستاهای حوالی اردبیل زندگی می کنند که سومرین ( که به غلط ثمرین نوشته می شود.) نام دارد که به شجاعت ودلیری شهره اند، کلمه سومرین ازدو واژه سوم+ارین (آره ن) تشکیل شده که که درزبان ترکی اره ن به معنی مردان می باشد وسومرین معنی مردان کامل می دهد. همچنین درکلمه سومو یا سومی که یک نان محلی دراردبیل می باشد به این واژه برمی خوریم که درزبان ترکی به معنی نا ن کامل ، توپر است . ازاشتراک لغوی زبان ترکی امروزی شهر اردبیل باترکی سومری کلمه چیبین به معنی مگس می باشد که درترکی سومری نیز به صورت زیبین به همان معنا آمده است.
کلمه اردبیل یا ارده بئل ازسه واژه "ار" که در زبان ترکی به معنای مرد قهرمان وجنگجو و "ده" در اصل به صورت "دا" و "آدا" بوده است که در اثر قانون هماهنگی اصوات در زبان ترکی، صوت کوتاه و ظریف فتحه را به خود گرفته و به شکل کنونی درآمده. درزبان ترکی سومری به معنی پدرمی باشدکه درترکی امروزی نیز به صورت آتا ، تاتا وده ده درآمده است. کلمه "بئل" درسرزمینهای ترک نشین بسیاربه کاررفته است :
شوربیل ( یاشورقان بئل به معنی کمره شوره زار) ، بئلاساغون ( پناهگاهی درکمره کوه)، اربیل ( اربئل به معنی دامنه کوه مرد قهرمان) ، بئلداشی ( سنگ دامنه کوه) ، بیله دره ( بیله درق به معنی دماغه کوه وگندمی که در دامنه کوه سالها بماند و مزه اش ازبین برود) و بئلو (نام شهرکی است درسرزمین آرغوی ترکستان که بردامنه کوه آمده است. در نتیجه معنی کلی ارده بئل درزبان ترکی یعنی دامنه کوه پدر قهرمان یا" سرزمین پدرقهرمان" می باشد. به نقل ازنشریه آوای اردبیل شماره 54 – 11 اردیبهشت 1378
منابع:
1 – دیوان اللغات الترک – محمود کاشغری – 466 ه. ش
2 – فرهنگ زبان آذربایجانی به فارسی – بهزاد بهزادی 1369 ه . ش
3 – تاریخ قدیم ترکان ایران ( ایران تورک لرینین اسکی تاریخی) دکترمحمد تقی زهتابی- 1377 شمسی
4 – نوشته های دکترمحمد علی سجادیه درمجله دانستنیها .



استفاده از نامهای ترکی با محدودیت و ممنوعیتهای قانونی روبرو است.

گذاشتن نام« الین» برای کودکان ممنوع است،از نام«الینا» استفاده کنید!

موسی ابراهیم اوغلو یکی از اهالی مشکین شهر آذربایجان، پس از صرف دو ماه وقت در اداره ثبت و احوال این شهرستان جهت ثبت اسم «الین» برروی نوه خود، با« نه» ی تحکم آمیز مسئولین اداره مواجه شده است!

مسئولین اداره درجواب اصرارهای ابراهیم اوغلوکه از جانب دامادش عبدالله حسن پور،وکالتا اخذ شناسنامه با نام زیبای تورکی «الین» را برای این طفل دو ماهه بر عهده گرفته است به صراحت گفته اند:

«طبق بخشنامه های موجود استفاده از نامهای ترکی در آذربایجان عموما با محدودیت و بعضا با ممنوعیتهای قانونی روبرو است. ضمن اینکه نام مورد تقاضای شما در کتاب نامهایی که اداره ثبت و احوال مرکز در تهران منتشر کرده وجود ندارد.لذا به شما پیشنهاد می شود از نامهای فارسی استفاده کنید!»

موسی ابراهیم اوغلو میگوید که به این ترتیب به وی پیشنهاد کرده اند تا بجای نام «الین»(تورکی) از نام «الینا» (ی روسی) استفاده کند که هم به ان نام نزدیک است و هم اینکه از زیبائی و لطافت بیشتری برخوردار می باشد!

تاکنون به دفعات شاهد آن بودیم که مسئولین ثبت و احوال شهرهای تورک نشین برخلاف قانون اساسی و نیز کنوانسیونهای بین المللی بخصوص کنوانسیون حقوق کودک ، مانع از نامگذاری اطفال تورک با نامهای بومی و تورکی می شوند!

ارسال کننده خبر: میر بابایی از اهالی مشکین شهر(خیاو)

2005

Wednesday, April 26, 2006



(قوتلار) را به (قوردلار) تبديـل کرديــم و بعد هم تحصيل کرده هاي شهرداريهاي شبستر بلحاظ فارسي گرايي ترجمة کلمة (قوردلار) را (گرگان) نوشته اند

بررسي مفهومي دو نام کوچه و مسجد گرگان در منطقه شبستر

عبدالعلي مجازي (آسلان شانجان )

اين دو نام يکي مسجدي است در ديزج خليل ( سيماي ديزج خليل ص58) و ديگري کوچه ايست در شانجان ( بر اساس تابلو موجود ) . بلحاظ اينکه در هر دو مورد فوق الذکر از يک املاء و تلفظ استفاده ميشود لذا اين بحث به هر دو مورد صدق مي کند

1- در آذربايجان و اطراف شبستر به اين مسجد و کوچه (قوتلار مسجدي و قوتلار کوچه سي ) ميگوئيم، ما امروزيها يعني از سال 1300 شمسي به بعد که سواددار شديم و خواستيم که به نظر خودمان تلفظمان درسـت باشد، آن (قوتلار) را به (قوردلار) تبديـل کرديــم و تصــورمان اين بوده که ( قوتلار) تــلفظِ غلطِ (قوردلار) است و بعد هم از طرف تحصيل کرده هاي شهرداريهاي شبستر بلحاظ فارسي گرايي ، ترجمة کلمة ( قوردلار) را ( گرگان ) نوشته اند .

قبل از اينکه به اصل و معني کلمه بپردازيم ،اين سئوال مطرح ميشود که آيا يک يا چند حيوان وحشي بنام گرگ که جمع اش گرگان ميشود اين مسجد را ساخته اند يا در اين کوچه ساکن هستند؟ يعني انسانهاي خيرخواه و مسلمان و مردم دوست و خيّري که مسجد ميسازند، آيا گرگانند ؟...اگر چنين نيست لطفا اين کلمة گرگان را بنام قبلِ خودش يعني همان ( قوردلار ) تغيير بدهند تا بقية مبحث ادامه پيدا کند .

2- در آذربايجان يا در بين تمام ترکان، مثلِ بسيار معروف و مشهوري هست که وقتي به يک يا چند نفر از افراد جامعه - محل و حتي فاميل ، صفتي بسيار زرنگ و باهوش و توانمند و غيرتمند و تسليم ناپذيري را بخواهند نسبت بدهند ، و بگويند فلاني خيلي زرنگ و با هوش است ، ميگويند « فلاني قورد کيميدير يا قورددير » پس صفت ( قورد يا قورت يا قوت ) به معني زرنگ و باهوش و بدردخور و مسجد ساز و مدرسه ساز با آن (گرگ فارسي ) که فقط از آن ( گرگِ حيوان وحشي ) استنباط ميشود ، زمين تا آسمان تفاوت دارد و بهمين دليل استاد شهريار هرگز قبول نکرد که حيدر بابايش را ترجمه کند ، زيرا در ترجمه ممکن است آدمِ خيّر و مسجدساز به ( گرگ ) تبديل شود .

3- اکنون در همـان تلفــظ اوّليه ( قوتـلار ) که چند هـزار سال سـابقه تاريخي دارد و ما آن را به ( قوردلار) تبديل کرده ايم که ترجمه اش ( گرگان ) شده است توجه کنيم.

قوت= Qut : سعيدو مبارک ، خوش يمن
قوت =Qut :خوشبخت ليک ، اوغورلو ، اوغورو خير اولان ، نيکبختي .( مرجع4.)
قوتلو = Qutlu : اوغورلو،( مرجع4.)
قوتلار=Qutlar : اوغورلولار ، خوشبخت لر ، خوش ياشايانلار و خلاصه خيرلي آداملار.
بعضي ها هم «قور= Qur » را مقلوبِ اوغور به مفهوم « مبارک » مي دانند .( مرجع4.)

لطفاً به توضيحات فارسي و ترکي زير توجه بشود :

قوتلار = Qutlar : از ايلات کوچ نشين بخش ترکمان از بخشهاي تابعه شهرستان ميانه از بلادِ آذربايـــجان، مرجع4. ( نام اين ايل به احتمال زياد بر گرفته شده از نام دولت و ملت باستاني ترک نژاد به نام قوت ها يا قوتي هاي ساکن در سرزمين ماننا و ماد بزرگ آذربايجان باشد.) در اين منطقه تابلو ترکمانچاي نيز در کنار جاده هنوز هم با صلابت خودنمايي مي کند.

قوتاي = قوت + آي : ماه سعيد و مبارک.( مرجع4. )

قوتي= Quti : نام طايفه اي ترک تبار که دو سه هزار سال قبل از ميلاد در قسمت جنوبي سرزمين آذربايـــجان مي زيستنــد. ( هم اکنون نيز روستائـي در اروميـه بنام قوتولو که مربوط به همين طايـفه قديمي مي باشد در 10 کيلومتري اروميه قرار دارد .)( مرجع4.)

قوتيلو= : Qutilu نام يکي از طايفه هاي قشقايي است. (مرجع4و 9.) در بين قشقايي ها ايلات _ طوايف و تيره هاي مختلفي هست که نشان دهنده آنست که تعدادي از آنها از آذربايجان آمده اند، اين طوايف و ايلات عبارتند از: بيگدلي - بيات افشار ( رحيمي ها )- ايمور - شاملو - موصلو- قوتيـلو - قجـرلي- ايگــديريا ايغــدير، و سروده هايي هم هست که نشان ميدهد ايشان از تبريـز آمده اند . (مرجع4و9)

با توجه به مراتب بالا ملاحظه ميشود که اين کلمه ( گرگان ) تا چندي قبل ( قوردلار) بود و ما به غلط (قوتلار = Qutlar) را به قوردلار تبديل کرده ايم که اصل اش ( قوتلار) است و ما هنوز هم که هنوز است اين جمله ( گرگ است ) فارسي را ( قوتدو) تلفظ مي کنيم و مي توانيم از زبان مردم عادي هم بشنويم.

نا گفته نماند که از هزاران سال بلکه از ميليونها سال قبل ( گرگ ) در ميان ترکان، خصوصاً در ميان ترکان اوغوز ، حيوان خوش يمن و نيکو صفت و پاکدل به حساب مي آمده که در اين مورد داستانها و گفتگوهاي بسيار زيادي در سطح جهان و در ميان دانشمندان و محققين صورت گرفته و هنوز هم در ميان ترکان ، معروف است که مي گويند « قلب گرگ سفيد و روشن و قلب سگ سياه است .» ، مثلا اگر اول صبح هر کس به روي گرگ نگاه کند کارش راست، ولي به روي سگ نگاه کند کارش ناراست ميشود ، حتي اگـر يکنفر در يک روز در چند جا گرفتــاري اي پشـت سـر هـم داشته باشـد مي گويــد :« ائــله بيــل بو گوٌن من ايت اوٌزونه يوخـودان دورموشــام».(مرجع4و9) و حتي باز معروف است که مي گويند: « هر کس در خواب گرگ ببيند، کارش موفقيت آميز ولي سگ ببيند ناموفق و تيره و تار است».

علي ايحال اين دو نام( قوتلار= Qutlar )که هر کدام به يک طايفه اي منتسب است ، اصلح آنست که مورد سوم را بپذيريم که به انسانهاي نيکوکار و سعادتمند و خيرخواه اطلاق ميشود.

در تمام شمارگان مراجع اين مقاله (قوتلار=Qutlar )نام طايفه ايست ترک تبار با سابقه تاريخي بسيار کهن.

اسناد مرجع:
1- ايران تورکلري نين اسکي تاريخي .جلد اول .صفحه: 229 .(قوتتيلر): پروفسور دکتر محـمد تـقي زهتــابي ( کيريشچي ).
2- تاريخ ديـرين تـرکهاي ايران .صفـحه : 88 . (قوتتيها ) بقــلم پروفسـور زهـتابي ، ترجمه و تلخـيص : علـي احمديان سراي ، نشر اختر.
3- نگاهي نوين به تاريخ ديرين ترکهاي ايران ، صفحه : 63 ( قوتتيها ) : محمد رحماني فر، نشر اختر.
4- کتاب بسيار ارزشمند فرهنگ نامهاي ترکي، جلد1، صفحه: 518.(قوتي لر): فرهاد جوادي
( عبدالله اوغلو )، نشر اختر.
5- سيماي ديزج خليل ، صفحه: 58 ، محمد علي نقابي ، نشر انديشه نو.
6- قوردلارا ساري : مهندس کهريز ميران ،اورخون يايين ائوي .
7- آذربايجان فولکلورو _ با الفباي کريل ، چاپ باکو.
8- نگاهي گذرا بر ايل قشقايي : پري رخ حضرتي يادکوري، نشريه ارمغان آذربايجان شماره 58 سال 1383.
9- کتاب تحقيقاتي ، پيوستگي قومي و تاريخي اوغوز ( ايل هاي قشقائي) پژوهشگر : حسين جدّي(بايات).
10- پژوهشي در اسطوره دده قورقود ، صفحه: 171، جوانشير فر آذين ، نشر دانيال .

Tuesday, April 25, 2006



نام شرکتها و بنگاه های اقتصادی با بار فرهنگی شوونيستی

مبارزه منفی در بعد اقتصادی

فعالين ملی – مدنی آذربايجان برای بر چيدن هر نوع تبيض و نابرابری بايد در جبهه های مختلف در برابر شوونيستها ايستادگی و مبارزه کنند. در بعد رسانه ای، فرهنگی، سياسی و اقتصادی بايد رودرروی شوونيستها بياستند. و با توجه به اينکه در بسياری از بنگاههای اقتصادی اهداف شوونيستی دنبال می شود. و اکثر اين بنگاهها دارای بار فرهنگی شوونيستی است، تحريم کالا و خدمات آنها می تواند يک نوع مبارزه منفی از بعد اقتصادی باشد. و در مقابل با خريد و استفاده از کالا و خدمات مراکز اقتصادی که بار فرهنگی آذربايجانی و ترکی دارند. و آنهايی که در آذربايجان موجب اشتغال شده اند. و بازگشت سرمايه به آذربايجان را انجام می دهند . به بنيه اقتصادی آذربايجان کمک کنيم. و حالا با نام و خدمات چند تا از اين بنگاهها آشنا می شويم.

1. بانک پارسيان:

اين بانک يک بانک به اصطلاح خصوصی تازه تاسيس شده در ايران است که اسم آن دارای بار فرهنگی شوونيستی می باشد. و اين بانک تازگيها شعبات خود را در آذربايجان هم گسترش داداه است. عدم سپرده گذاری در اين بانک به فعالين حرمت ملی آذربايجان توصيه می شود. و به همه ملت آذربايجان هم توصيه کنيم که از خدمات اين بانک استفاده نکنند

2. ماسيس:

اين شرکت يک شرکت ارمنی است، که در زمينه توليد فرآورده های گوشتی از جمله سوسيس و کالباس فعاليت می کند. و می توان گفت که از شرکتهای بزرگ توليدکننده سوسيس و کالباس در ايران می باشد. اين شرکت در روز 24 آوريل با نصب چندين پلاکارد بزرگ در خيابانهای تهران تبليغات شديدی بر عليه ترکها به راه می اندازد. و هر سال مقداری از سود خويش را به ارامنه افراطی ايران اختصاص می دهد. ارامنه به آغری داغ ماسيس می گويند.

3.هاکوپيان:

از توليد کننده های بزرگ پوشاک در ايران می باشد که به دست ارامنه اداره می شود. شعبات مختلفی در تهران و شهرستانها دارد. و اداره کنندگان آن کمک های متعددی به ارامنه افراطی می کنند.

4. شرکتهايی که دارای نام پارس هستند:

از جمله اين شرکتها می توان به پارس ( توليد کننده راديو و تلويزيون و لباس شويی ) پارس خودرو ( توليد کننده خودرو) پارس الکتريک ( توليد کننده وسايل الکتريکی) پارس کولا ( توليد کننده نوشابه) و به هزاران شرکت کوچک و بزرگ که دارای نام پارس هستند اشاره کرد. همه اين شرکتها دارای بار فرهنگی شوونيستی هستند.

5.هتلها و مراکز توريستی که دارای نام آريا، داريوش و کوروش هستند:

از جمله اينها هتل داريوش در کيش و هتل آريا در تهران و شهرهای ديگر می باشد.

و در مقابل اينها می توان به شرکتها و بنگاه های اقتصادی آذربايجانيان اشاره کرد که نام آنها دارای هويت آذربايجانی است. و همچنين بسياری از آنها هم در تبريز و شهرهای ديگر آذربايجان هستند. و موجب رونق اقتصادی آذربايجان شده اند. از جمله می توان به اين شرکتها اشاره کرد.

قاينار خزر ( توليد کننده آبگرمکن و بخاری در تبريز) اروم آدا ( توليد کننده رب و... در اروميه) سن ايچ ( توليد کننده آب ميوه و سانديس ) آی سودا ( توليد کننده شکلات) آناتا ( توليد کننده شکلات و شيرينی) و هزاران شرکت کوچک و بزرگ آذربايجانيان که دارای بار فرهنگی آذربايجانی هستند . و چرخهای اقتصاد آذربايجان را می چرخانند.

در اينجا بايد اضافه کنم که ارامنه کليه کالاهای شرکتهايی که دارای نام ترکی هستند. تحريم کرده اند و شما نمی توانيد در فروشگاهها و سوپرمارکت آنها کالاهای اين شرکتها را پيدا کنيد. از جمله سن ايچ که در همه فروشگاهها عرضه می شود، ولی آنها آن را هم تحريم کرده اند.

باريش مرندلی- مرند

durna 13/10/82

Thursday, April 20, 2006



سياست تغيير نام مکانهای تاريخی ترک ها

yaser turk oghulu

يکی از سياست های نظام بنيادی فارس مدار اين است که علاوه بر هر گونه تحقير و تحريف و هر گونه ايجاد انزجار در افکار عمومی قوميت ها برای فرار از اصالت خويش ، قدم در راه ديگری نيز گذاشته که تغيير نام مکانهای تاريخی ترک ها و ساير قوميت ها است که اين خود يکی از راههای فرار از اصالت است ( مثالهای ذيل )به گونه ای که بعد از زمان رضا شاه ملعون طبق آمار دوستان در حدود 10000 مکان ، نام چشمه ، نام روستا و رودخانه ها و بناهای تاريخی تحريف شده است

جالب اين است علاوه بر اين که اين که نام اصلی و چند صد ساله مکانهای تاريخی تغيير می کند نام های تحقير آميز نيز بر آنها گذاشته می شود

مثال مکانی به اسم ( ساری قايا )که به ( ساروقيه ) تغيير کرده است که ساروق از سرقت بنيه گرفته به نام مکان دزدها.
مکانی به اسم ( آخما قايا ) که به ( احمقيه ) تغيير داده اند .
مکانی در نزديکی قره باغ به اسم ( يل اسر ) يعنی باد می آيد که به ( هراس ور ) تغيير نام کرده است.
روستائی به اسم( سييوان ) در نزديکی مرند که توسط اين رجال به ( سگبان ) تغيير نام داده است .
يا همين ( سايين قالا ) به ( شاهين دژ ) تغيير نام کرده است .

دوستان با توجه به مثالهای بالا ما قوميتها مخصوصا ترک ها بايد حدالامکان در بين خودمان اسامی تاريخی مکانهای قديمی خود را به نام اصلی خود گويش کنيم .

شاهين دژ کنونی صائين قالای تاريخ

شهرستان شاهين دژ کنونی ( صائين قالا ) که در زمان حمله مغول جزو محدوده مراغه بوده است و حتی زمانی که جغتای پسر مغول در زرينه رود کنونی ( جغاتو با نام اصلی و تاريخی )غرق شد اين رودخانه با اين نام اسم گرفت و زمانی که هولاکو خان برای ساخت هفت قلعه خود از صائين قالا تا بخش هولاسو که به اقتباس از نام وی هولاسو نهادند ، در آن زمان آثار تاريخی زيادی به مانند هفت قلعه دست ريز بر جای مانده که اين آثار تاريخی بدليل اين که هيچ يک از مسئولان اين شهر ترک و اصالت ترک ندارند پاس داشته نمی شود و هر کدام از ايشان با نام يه طرح عمرانی اين تپه هاو قلعه های تاريخی را به قصد چپاول حفاری و تخريب می کنند و اين سياست نظام جمهوری اسلامی فارسی هست که آثار و تاريخ ما ترک ها را از بين ببرند

فرياد يک پارچه ما ترک ها پاسدار تمام تاريخ و زبان ماست

Wednesday, April 19, 2006



نقدي بر كتاب « قاضي جهان در گذر تاريخ » اثر : وحيد كاظم زاده

دكتر حسن – م . جعفرزاده

اخيراً كتابي تحت عنوان “ قاضي جهان در گذر تاريخ “ نشر انتشارات احرار تبريز به دستم رسيد . اين اثركه مونوگرافي از منطقه ي قاضي جهان ( از دهستانهاي تابع آذرشهر ) مي باشد ، اثر خامه ي قلم نويسنده ي جوان قاضي جهاني آقاي وحيد كاظم زاده مي باشد .

ضمن اينكه نويسنده ي جوان زحمات و كار در خور تحسين در حق يكي از دهستانهاي منطقه انجام داده است كه شايسته ي ستايش است .كتاب حاوي بعضي از قصورات و اشتباهات نيز مي باشد . از آنجائيكه نويسنده ي اين سطور به اثر سازندگي نقدِ دور از آلودگي به تعصبهاي وحشتناك و تخريبگر اعتقاد دارد . وظيفه خود دانسته است كه در وسع مقال به نقد اين اثر بپردازد . باشد ، كه مفيد واقع شود . ديگر آثار قلمي اين نويسنده ي كوشا و جوان را چشم به راهيم . البته اين نقد از روي كتاب انجام گرديده است . سي دي همراه كتاب را به - رغم ذكر گرديدن در داخل كتاب - ، كتابفروشي ها عرضه نمي كنند و اعلام بي خبري مي كنند و قيمت روي كتاب را دريافت مي دارند .

صفحه ي 13 – طبق آخرين تقسيمات قاضي جهان تابع بخش حومه مي باشد نه بخش مركزي آذرشهر .

صفحه ي 14 – در ثبت اسامي روستاها بهتر مي بود كه اسامي تلفظي توسط مردم نيز در كنار اسامي نوشتاري به كار برده مي باشد . چرا كه از لحاظ « اتيمولوژي » اسامي تلفظي نقش به مراتب ارزنده تري از اسامي نوشتاري ايفا مي كنند . مثلاً محله ي « انگي ائولر » كه در آذرشهر قرار دارد انگراب نوشته مي شود كه معني خاصي ندارد حال اينكه « انگي ائولر » در زبان تركي خانه هاي به هم فشرده معني دارد و دقيقاً بافت اين محله نيز آنرا تأييد مي نمايد . در زمان پهلوي پدر و پسر اسامي بولگه آوار ( از روستاهاي تابع اردبيل ) كه معني سرزمين آوار « نام طايفه اي است » مي داد به اسامي بي ربط « بقر آباد » آخماقايا « صخره ي لرزان » به احمقيه ( از محلات تبريز) سئوان ( چادر ) به ((سگبان )) ( روستاي تابع شبستر ) ، سايين قالا ( قعله ي مقدس ) به « شاهين دژ » ، سولودوز ( دشت پر آب ) به نقده و … جهت مطالعه ي بيشتر رجوع شود به پيوست شماره 3 و 4 كتاب آذرشهر از اين قلم.

صفحه ي 13- روستاي « تاجينه » در مقام تلفظ مردم « تاجيّني » و در كتابت « تاج الدين » است .
صفحه ي 13- رودخانه ي نوشين چاي در منطقه وجود ندارد بلكه توفارقان چاي است كه مردم « سيل چايي » نيز گويند . ( رجوع شود به پيوست شماره ي 5 كتاب آذرشهر از اين قلم .
صفحه ي 14 و 15 : بهتر مي بود مبناي آمار خانوار و جمعيت بر اساس آمار ارگان آمار دهنده و سال آمار دهي اعلام مي گرديد .

صفحه ي 17- عمل به دست آوردن طلا از خاك طلادار را استحصال گويند .

صفحه ي 17- دولي (تگرگ ) [ دُولو ]
صفحه ي 17- يل ( باد ) [ يئل ]
صفحه ي 19- قزل داغ [ قيزيل داغ ] – بيوك سو [ بؤيوك سو ] – بالا آغ گل
بالا آغ گؤل – بيوك آغ گل [ بؤيوك آغ گؤل ] .

در صفحه ي 27 كتاب آمده است « … در كتابها و تواريخ مختلف مورخان ، مطلب مشخص و شاقي در مورد قاضي جهان نيامده و مطلبي به همين نام ذكر نگرديده است ولي مي توان از مطالبي كه در مورد « دهخوارقان » گفته شده چنين برداشت نمود كه قدمت قاضي جهان به دوره ي قبل از اسلام يعني زمان ساسانيان بر مي گردد [!! ] » چنين استنباطي به چه نحو برداشت مي شود جاي سئوال دارد !

در صفحه ي 29 آمده است « … آنچه معلوم گرديده اينست كه نخجير جان برداري به نام جهان داشته كه در دستگاه كسري ، مفتي و قاضي بزرگي بوده است . مي گويند اين دو بردار هر كدام تصميم به ايجاد آبادي مي گيرند كه يكي « آخي جهان » و ديگري « قاضي جهان » را آباد مي كند و هر آبادي به اسم خود آنها معروف مي گردد » بهتر مي بود كه منبع معلوم شونده ارائه مي شد . اگرم فرضي گيريم كه نخجيرجان در« آخي جهان » و جهان « قدجان » را آباد نموده اند و خواهر آنها « توفارقان » را بنا نهاده كه به اسم « ده خواهر قاضي جهان » شهرت يافته است ، بايد گفت : اولاً چرا توفارقان به اسم « ده خواهر قاضي جهان » مشهور شده است و به « ده خواهر نخجير جان » شهرت نيافته مگر جز اينست كه « نخجير جان » در دستگاه كسري مشهورتر از برادرش جهان بوده است ، ثانياً اگر چه در طول زمان كلمات و خصوصاً اسامي مي توانند در محاوره تا حدودي تغيير حالت يابند اما تبديل شدن « نخجير جان » به « آخي جان » و « ده خواهر قاضي جهان » به توفارقان يا حتي « دهخوارقان » ( البته بايد توفارقان را مبنا گرفت چرا در تغيير حالت كلمات اصطلاح كاربرده شده در تلفظ را مبناء مي گيرند ) نه تنها بعيد بلكه مي توان گفت نشدني به نظر مي رسد .

در همين صفحه كه مؤلف در پي تنوير افكار عمومي است ! در پاراگراف چهارم آنچنان كه از مقايسه اين پاراگراف با ديگر صفحات كتاب از شيوه ادبي آن استنباط مي شود از متون قديمي است كه بهتر مي بود مولف در داخل گيومه مي آوردو به منبع آن نيز اشاره مي كرد ، در ادامه ي اين مطالب آورده اند : « … بدين معني كه « قاضي جهان » به حساب ابجد ( 970 ) مي شود و چون از آن رقم 14 ( دو الف = 2 و ح = 8 و د = 14 ) يعني آحاد نام مذكور را كم كنيم عدد ( 956 ) يعني سال وفات قاضي جهان بدست مي آيد . لذا از آنچه گفته شد و با توجه به اسناد ديگر ( كدام اسناد ؟ ) اين مسئله در ذهن تداعي مي شود كه وي هيچگونه نسبتي با مردم اين ديار نداشته و فقط تشابه اسمي داشته است » از كجاي اين مطلب و نيز به استناد كدام « اسناد ديگر ؟ » استنباط مي شود كه آقاي « قاضي جهان » هيچ نسبتي با دهستان قاضي جهان يا مردم آن ندارد ؟ البته تلقي نشود كه اين قلم در پي مرتبط ساختن نام اين روستا به اسم « قاضي جهان » وكيل دوره ي صفوي است .

صفحه ي 39 – قضاوت جريان خودمختاري آذربايجان در سال 1324 – 1325 مغرضانه مي نمايد . اولاً مگر « خود مختاري آذربايجان در چهار چوب هويت هاي فرهنگي ، نژادي ، جغرافيايي و قومي ترك … كه با حفظ تماميت ارضي كشور ( كه ) به خلق آذربايجان نويد مي دهند … » جرم و اساساً كار غير انساني است ؟ ثانياً اين قسمت در پارادوكس بقيه مطالب است كه آمده است « … خواب اتحاد آذربايجان آن سوي ارس را مي بيند … » معلوم نيست كه حكومت فرقه حفظ تماميت ارضي كشور را خواستار است يا اتحاد با آذربايجان آن سوي ارس ؟

بايستي در جريان فرقه دموكرات از بينش « قوام السلطنه اي » حاكم بر اكثر نويسندگان و محققان اين جريان بيرون آمد . چرا كه حكومت فرقه در آذربايجان بر اساس خود مختاري بود نه تجزيه ايران و اين حركت پيشه وري در شرايط اتوكراسي پهلوي الگويي بود براي ديگر خلقهاي ايران كه كاملاً در ارتباط هم بودند ( رجوع شود به روزنامه ي آذربايجان – سخنراني هاي پيشه وري – اركان فرقه دموكرات آذربايجان « 25 و 1324 » ) و شخص پيشه وري در سخنراني هايش و مقالاتش ( منشر در منبع بالا ) نجات آذربايجان را الهام بخش براي ساير خلق هاي ايران مي دانست . بر اين اساس در دولت پيشه وري وزير امور خارجه وجود نداشت و خود را تابع سياست خارجي ايران مي دانست . فرقه بعد از چند ماهي با حكومت مركزي سر ميز مذاكره نشست و در جوي دموكراتيك خواسته هاي آذربايجان مثل پيشنهاد والي از طرف آذربايجان و تأييد آن توسط دولت مركزي حق تدريس و تحصيل به زبان تركي آذري ، اختصاص بخشي از درآمد آذربايجان به اين منطقه موافقت و والي پيشنهادي دكتر سلام اله جاويد توسط دولت مركزي تأييد و در آذربايجان بر سر كار آمد و دولت پيشه وري به ميل خودكنار رفت . اما حركت مزورانه قوام السلطنه كه متعاقب توافق و لشكر كشي به آذربايجان حاصلي جز كشتار تبعيد و زنداني قريب 150000 روشنفكر آذربايجاني و به آتش كشيدن كتب تركي در ميدان ساعت تبريز چيزي غير از بدبختي ها ( و همان گراني ها و قحط زدگي ها كه در كتاب مؤلف ، سخن رانده ) به همراه نداشت . در زمان فرقه كارهاي اساي زيادي چون تأسيس دانشگاه تبريز ( البته بعد از جريان حمله قوام السلطنه دانشگاه تعطيل و در سال 1326 در جريان مسافرت محمد رضا پهلوي دو مرتبه افتتاح گرديد كه به خاطر زير سئوال بردن خدمات حكومت فرقه تأسيس دانشگاه را 1326 اعلام مي كنند ) برق كشي به خيلي از شهرها ، تأسيس راديو و تلويزيون و ايجاد كارخانجات بافندگي و راه آسفالت و تقسيم اراضي اولين بار بين مردم انجام گرفت . براي اولين بار در تاريخ ايران زن ايراني در محدوده ي آذربايجان داراي حق انتخاب كردن و انتخاب شدن در راي گيري ها پيدا كرد و … در اين مورد سخن زياد است براي درك بهتر اين برهه از تاريخ كشور بهتر است به آثار نويسندگان بي طرف رجوع كرد نه به تاريخي كه عمدتاً متعاقب حمله ي « قوام السلطنه » و در زمان دولت او ديكته شده و ادامه يافته است . كتاب « سرزمين شگفت انگيز با مردمي مهربان » از ويليام داگلاس مستشرق امريكايي كه خود شاهد قضايا بود از آن جمله است .

صفحه ي 73 – سطر 10 ، گيرخ نوداني ـــ ( قيرخ نوودان ) يعني چهل ناودان .
صفحه ي 96 – در سطر دوم « ليسان » لهجه ي محلي است ، اصل اين كلمه « نيسان » كه چهارمين برج سال تقويمي كشور تركيه نيز مي باشد .
سطر پنجم ، « قيرخ بش » [ قيرخ بئش ] .
سطر هشتم ، « قورا پيشين » [ قورا پيشيرن ] .
سطر 12 ، بيوك چله [ بويوك چيلّه ] – سطر 13 ، بالا چله --- [ بالا چيلّه ] – سطر 22 ، قريش ــــ [ قارينج ] – سطر 24 ، آدام بويي --- [ آدام بويو ] - سطر 26 ، اولچي --- [ اولچو ] .
صفحه ي 97- سطر اول ، اووج – [ اوووج ] – سطر 6 ، خلچه – [ خالچا ] .

صفحه ي 98 - در نوشتار مثل هاي رايج منطقه نه جنبه ي لهجه مردم مبناء است نه جنبه ي ادبي زبان تركي كه بهتر بود يكي از اين پارامترها مبناء قرار مي گرفت . كه ذيلاً تصحيح شده ي كلمات در داخل كادر منعكس گرديده است .

1- چراغ [ چيراق ] اوز ديبينه ايشيق ورمز [ وئرمز ] .
2- پيچاق [ بيچاق ] اوز دسته سين كسمز.
3- قودالاسون [ قودالاسان ] قورتي [ قورتو ] چيخار
4- آتا مينماغين [ مينمگين ] بير عيبي وار آتدان دوشماغين [ دوشمگين ] مين عيبي وار ( آتا مينمك راحاتدي ، آت دان يمماخ [ يئنمك ] چتيندي [ چتيندير ]
5- يئمه ميسن قاز اتيني نه بيليسن [ بيلرسن ] لذتيني
6- قورد دومانليغي سوور [ سئور ]
9- هاميني بذر [ بئزر ] ئوزي [ اوزو ] لوت گذر [ گئزر ]
12- نسيه [ نيسييه ] كيرمز كيسيه [ كيسييه ]
13- ماليم خراب [ خاراب ] اولونجان قارنيم خراب [ خاراب ] اولسون
14- آغ ايتين پانبقچيا [ پانبيقچييا ] ضرري وار
15- تويدا اوينيانين [ اوينايانين ] بويون گورللر [ گوررلر ]
16- قويوني [ قويونو ] اولان قودران [ قورددان ] قوخماز [ قورخماز ]
17- حمام [ حامام ] فته سين [ فيته سين ] بلدن [ بئلدن ] آچالدار [ آچارلار ]
18- ادون ندي [ آدين ندير ] رشيد بيرين ده بيرين [ بيرينده بير ] اشيد [ ائشيت ]
23- يوقورت [ يوغورت ] توكوليه يئري قالار ، ايران [ آيران ] توكولسه نيي قالار
24- ائل گوجي [ گؤجو ] سئل گوجي [ گؤجو ]
25- باغدا اريك گوتاردي [ قورتاردي ] سلام عليك گورتاردي [ قورتاردي ]
27- آژ [ آج ] تويوق يوخودا داري گوره ر [ گورئر ] ، ( قره [ قارا ] تويوق ياتار چينه دانندا [ چينه دانيندا ] داري گوره [ گورئر ]
28- آدمي تانيان [ تانييان ] يرده [ يئرده ] قورد يسين [ يئيسن ] ( آدامي تانيان ) [ تانييان ] يرده [ ئيرده ] ايلان چالسين )
30- دادا نميسان دولميا [ دولمايا ] بلكه بير گؤن اولميا [ اولمايا ]
31- من راضي ، سن راضي آرادا ننير [ نئينر ] قاضي
32- چوخ يماخليق [ يئمكليك ] آزيماخليق [ آزيئمكليك ] دان [ دن ] گورار [ قويار ]
33- حالوا – حالوا دئمك له آغر [ آغيز ] شيرين اولماز
37- قوچ اييت [ ايگيد يا ايييد ] دايي سينا چئكر ، خانيم قز [ قيز ] بي بي سينه
39- يتيمه وار ، وار [ واي ، واي ] دئين {ديين }چوخ اولار چورك ورن [ وئرن ] اولماز
40- آغا نين مالي چخار [ چيخار ] نوكرين جاني
41- بيردا [ بوردا ] منم باغداددا كور خليفه
42- ايت هورر كروان [ كاروان ] كچر [ كئچر ]
44- بولانماسا درولمامز [ دورولماز ]
45- چاغيران [ چاغيريلان ] يئرده بيت ، چاغيرميان [ چاغيريلمايان ] يئرده ايت
46- پيشيگين آغزي [ آغيزي ] اته چاتمير ، دئيير آجيده [ آجيدير ]
49- يول گدن [ گئدن ] آت قمچي يمز [ يئمز ] ( دوز گدن [ گئدن ] يورولماز )
53- دوه اورناسا [ اويناسا ] قاي [ قار ] ياغار
54- ايشمئي [ ايشئمگي يا ايشئميي ] بس دئييل شيرين چاي ايستير
55- ناهار دان معلومدي [ معلومدور ] شاما ناوار [ نه وار ]
57- ايشليين ييير بوياني [ بوراني ] ، ايشلمين ييير هاراني
58- دديلر [ دئديلر ] عزرائيل اوشاق پايلير ددي [ دئدي ] نه وريسن [ وئرسين ] نه آلسين
59- ايلانين يارپيزدان خوشي [ خوشو ] گلمز يووا سينين قاباغيندا گوورر [ گويرر ]
61-تازا گلدي بازاردان كهنه [ كؤهنه ] دوشدي [ دوشدو ] نظردن
63- ايت گولاغن [ قولاغين ] كسندن قورخار
64- قيش چيخار اوزي [ اوزو ] قاراليق كوموره قالار
67- ايكي يره [ يئره ] باخان چئري قالار
70- سوزي [ سوزو ] سال يئره صاحبي [ صاحيبي ] تاپار
71- چوخ ياشيان [ چوخ ياشايان ] چوخ بولمز [ بيلمز ] چوخ گزن [ گئزن ] چوخ بولر [ بيلر ]
74- قويون اولميان [ اولمايان ] يئرده گئچيه [ گئچي يه ] عبدالكريم دئيه للر [ دييرلر ]
80- سوزون دوزون اوشاق دير [ ديير ]
81- هميشه سو بله [ بئله ] گتمز [ گئتمز ]
84- سوز سوزي [ سوزو ] گتيرر آرشين بئزي
86- تورتولو [ اورتولو ] بازار دوستلوغي [ دوستلوغو ] پوزار
87- ئوزي [ اوزو ] چالير ئوزي [ اوزو ] اوينايير
88- ئولدي [ اولدو ] وار دوندي [ دوندو ] يوخ
90- قورود ده [ قوروتلو ] آش ايشملي [ ايچملي ] اولار بيرگون سيزده بير گون بيزده
91- ايشلين [ ايشليين ] اوكوزي [ اوكوزو ] اله باغلالار [ باغلارلار ]
94- هرنه سالسون [ سالسان ] آشوا [ آشووا ] گلر قاشقوا [ قاشيقووا ]
96-قاچاني قوومازلار ، ييخلاني ورمازلار [ وورمازلار ]
100- آدامين آلتين سوزيانديرار گازانين [ قازانين ] آلتين كوز يانديرار
101- سوز اشيدنيندي [ اشيدنيندير ]
102- دوستدووي [ دوستووو ] باب ايله گورن دسون [ دئيسن ] هابله [ هابئله ]
103- جوجني [ جوجه ني ] پاييزده [ پاييزدا ] ساراللار [ سايارلار ]
104- بير الده ايكي قارپوز توتماخ [ توتماق ] اولماز
105- ائله بير [ ائله بيل ] گمي [ گئمي ] لري غرق اولوب
107- اولمز خديجه گوير [ گورر ] نتيجه
108- اشيدووي [ اشيديگيوي ] يا [ اشيددييوي ] ايناما [ اينانما ] تودوغوي [ تودوغووو ] بوراخما
109- قارا گجنين [ گئجه نين ] آغ گونوزي [ گونوزو ] اولار
117- گچي [ گئچي ] جان هارندادو [ حاليندادير ] قصاب پيي يني آخدايير [ آختارير ]
120- يوخدي [ يوخدو ] جان راحاديغي ده [ راحاتليغي دير ]
121- حمام سوونيان دوست توتماخ [ حامام سوايلا دوست توتماق ]
122- دل دلي [ دلي دليني ] گوييب [ گوروب ] چماقين [ چوماغين ] گيزلديب
123- قوناق قوناق [ قوناغي ] ايستمز ، ائو صاحبي [ صاحيبي ]
124- گلين اوينيامميه [ اوينايا بيلمير ] دئيير اتاق [ اوتاق ] ايري ده [ ايري دير ]
125- سوزووي [ سوزووو ] باجووا [ باجيووا ] دئمه چون باجووندا [ باجيووندا ] باجي سه [ باجي سي ] وارده [ واردير ]
127- طمعكارين [ تاماحكارين ] قارني دويار گوزي [ گؤزو ] دويماز
128- آغاج اوز ايچين نن قورت ييه ر [ آغاجي اوز ايچيندن قورت ييير ]
129- ياخجلق [ ياخچيليق ] ايتمز
132- آللاه جيغالا پار [ پاي ] ورمز [ وئرمز ] وئرسه ده خيرين گورمز
133- آللاه داغنا [ داغينا ] باخار قار سالار
134- ال الي يووار الده دونر اوزي [ اوزو ] يووار
135- انصاف [ اينصاف ] دينين ياريسيدير
137-آللاه بو گوزه [ گوزو ] او گوزه محتاج ائله مه سين [ ائله مسين ]
138- اوزي [ اوزو ] يخيلان [ ييخيلان ] آغلاماز
141- اوز بوركووي قوي قاباقوا [ قاباغيوا ] قاضي ائله [ ايله ]
142- اول [ اوّل ] مسجدين [ مچيدين ] ايچي
143- ايشون يوخدي [ يوخدو ] شاهد [ شاهيد ] اُول ، پولون چوخدي [ چوخدو ] ضامين اول [ ضامين اُول ]
144- ايلاني سيد احمد الينن [ ال ايله ] توتور
145- ائله ائله [ ائله ايله ] نه شيش يانسون [ يانسين ] نه كباب
146- ائله دانيشير كي پيشميش تويوقون [ تويوغون ] گولماغي [ گولمگي ] گلير
147- ائله يرده [ يئرده ] ياتمازكي آلتينا سو گئچه
148- باليقي [ باليغي ] هر وقت [ واخت ] سودان توتسان تزه دور [ تزه دير ]
149- بش [ بئش ] بارماق بشيده [ بئشيده ] بير اولماز
150- بشده [ بئش ده ] آلاجاقيم [ آلاجاغيم ] يوخ اوچ ده وئره جاقيم [ وئره جگيم ] يا [ وئره جييم ]
152- بورجلي بوشلينون ساغلتين ايسته ر [ بورجولو بورجولونون ساغليغين ايستر ]
155- بير دلي [ ده لي ] بير قويويا داش سالار مين عقللي [ عاغيللي ] چيخاردا بيلمز
157-پوخ ييه نين [ يييه نين ] قاشقي [ قاشيغي ] بلينده [ بئلينده ] اولار
159- تازيا [ تازي يا ] ديير [ دئيير ] دوت [ توت ] دوشانا [ دووشانا ] ديير [ دئيير ] قاچ
160- تكليق [ تكليك ] آللها [ آللاها ] گليب
167- حق [ حاق ] سوز آجي اولار
168- خالا خاطرون [ خاطيرون ] قالماسون [ قالماسين ]
171- خلقين [ خالقين ] عقلي [ عاغلي ] گوزونده اولار
172- دامارا باخاللار [ باخارلار ] قان آلالار [ آلارلار ]
173-درد بير اولسا چكمه قه [ چكمه يه ] نه وار
174- دگيرمان نوبتينن [ نووبت ايله ] ايشلر
175- دلي قرمزيني [ قيرميزيني ] سووه ر [ سئور ] كيچ [ گيج ] ساريني
176- دليه [ دلي يه ] هرگون بايرامدور [ بايرام دير ]
177- ديل باشا بلادور [ بلادير ]
178- زيانين ياريسيندان قايتماق [ قاييتماق ] قازاشدور[ قازانج دير ]
181- سرچه ندور كلله پاچه سي نه اولا [ سئرچه ندير كلّه پاچاسي نه اولا ]
182- ساققاليم يوخدور سوزيم [ سوزوم ] كئچمير
183- سوبايليق سلطانليق [ سولطانليق ] دير
184- سرباز نه بيلير هيوا [ هئيوا ] كالدور [ كالدير ]
185- سوز اشيتماق ادبدندور [ سؤز اشيتمك ادبدندير ]
186- شريك ياخچي اولسيدي [ اولسايدي ] آللاه اوزي [ اوزو ] ايچون [ اؤچون ] توتاردي
189- ظلمين [ ضولمون ] آخري [ آخيري ] اولماز
190- قاني قانيلان [ قاني ايلا ] يومازلار
191- قصاص [ قيصاص ] قيامته قالماز
192- قاباغا گئچيرسن دييلر [ دييرلر ] بيجدور [ بيجدير ] دالي قاليرسان دييلر [ ديير لر ] گيجدور [ گيجدير ]
194- قوري قوري [ قورو – قورو ] قربانون [ قوربانون ] اولوم
196- قيز بادام دور [ بادام دير ] بالاسي بادام ايچي
198- كچلين آدين زلفعلي [ زولفعلي ] قوياللار [ قويارلار ]
200- كور نه ايسته ر [ ايستر ] ايكي گوز بيري اگري [ ايري ] بيري دوز
201- كورا گجه [ گئجه ] گوندوز بير دور [ بيردير ]
203- كيشي توپوردوقون [ توپوردوگون ] يالاماز
204- گجه [ گئجه ] اودونا گئدن چوخ اولار
205- ايلانين ديلين نه نه سي [ ننه سي ] بيلر
206- لاي لاي بيلرسن نيه [ نييه ] ياتميسان [ ياتميرسان ]
207- مالووي [ مالووو ] محكم [ موحكم ] توت قونشوي [ قونشووو ] اوغري [ اوغرو ] توتما
208- مردار [ ميردار ] اسكي اوت [ اود ] دوتماز [ توتماز ]
209- مسجد [ مچيد ] ائششك ( ائشّك ) باغلا مالي يئر دگل [ دگيل ]
210- من دييرم [ دئييرم ] فدم دمه سن دييرسن [ دئييرسن ] دامنان داما [ دامدان داما ]
211- هر زادين تزه سي ، دوستون كهنه سي [ كوهنه سي ]
212- هر اوخويان ملانصر الدين [ ماللا نصر الدين ] اولماز
214- همان آشدور همان كاسه [ هامان آشدير هامان كاسا ]
217- يئر برك اولاندا اوكوز اوكوزدن گوره ر[ گورر ]
صفحه ي 115 – بازي گوندوم گوندوم [ قوندوم ، قوندوم ]
صفحه ي 116- « قورما شورباسي » [ قووورما شورباسي ] كه قووورما به معني سرخ كردن است
صفحه ي 117- قوردي آش ـــ [ قوروتلو آش ]
صفحه ي 118 – ساقدوش ، واژه ي تركي است كه درست آن [ ساغ دوش ] كه (كتف راست ) معني لغوي آن است
صفحه ي 121- « اياق آشما » ـــ [ اياق آچما ] ( پاگشايي )
صفحه ي 122 – درخت « سوود » ــــ [ سويود ] يعني [ بيد ]

Tuesday, April 18, 2006



اورمو گؤلو آدالاري- جزيره هاي درياچه اورميه

سؤزوموز: ٢٨ قيرآچان آى ٬ ٢٠٠٥ - تويوق ايلى

مئهران باهاري

ماه قبل سايت بازتاب – گويا براي آوردن فشار بر جناح اصلاح طلب - خبري مبني بر ابلاغ تغيير اسامي تركي جزاير درياچه اورميه به فارسي از سوي اداره آموزش و پرورش استان آذربايجان غربي به مدارس استان درج نمودּ هرچند تغيير اسامي تاريخي جغرافيائي تركي در ايران امر تازه اي نيست و بيش از هشت دهه است كه اعمال ميشود٬ اما آنچه كه حادثه اخير ابلاغ نامهاى فارسي ساختگي و دولتي براي جزائر درياچه اورميه را منحصر بفرد كرد٬ حساسيت٬ واكنش و اعتراض گسترده اي است كه براي اولين بار از سوي خلق ترك و نخبگان فرهنگي و سياسي اش در داخل كشور به اين اقدام نژادپرستانه نشان داده شدּاين ناخشنودي و به حركت در آمدن٬ بي شك و قطعيا نشانگر گسترش و تعميق شعور ملي تركي و آگاهي به حقوق پايه اي بشر و همسوئي با ذهنيت جهاني٬ دمكراتيك و مدرن مبارزه با نژادپرستي در ميان خلق ترك در سراسر ايران و بويژه استان استراتژيك آذربايجان غربي استּاز طرف ديگر٬ لاقيدي اكثريت مطلق تشكيلات منسوب به خلق ترك و يا آذربايجان ايران در خارج از كشور به همچو مساله سمبوليك و مهمي٬ نشان از ضعف و يا نبود همه اينها در اين دسته اخير استּ

خبر غيردقيق بازتاب

در خبر سايت بازتاب ذكر شده كه از ١٠٢ جزيره درياچه اورميه٬ ٦٠ عدد داراي نامهاي تركي اندּ حال آنكه:

١- در درياچه اورميه علاوه بر جزاير كوچك و بزرگ و بعضي صخره هاي سنگي كه هميشه بيرون از آبند٬ صدها صخره سنگي ديگر نيز وجود دارند كه گاهي بيرون از آب و گاهي در زير آن قرار مي گيرندּ بين منابع مختلف در احتساب يك بر آمدگي به عنوان جزيره بزرگ يا كوچك٬ جزيره كوچك و يا صخره٬ صخره و يا سنگ ٬ּּּּ توافق همگاني وجود نداردּ با اينهمه ميتوان تعداد جزائر كوچك و بزرگ را بين ٥٠ تا ٦٠ ٬ تعداد صخره هاي سنگي هميشه بيرون از آب را بين ٤٠ تا ٥٠ و بقيه را بالغ بر صدها عدد قبول نمودּ

٢- تقريبا همه جزائر بزرگ و كوچك درياچه اورميه داراي اسامي تاريخي تثبيت شده اندּ همچنين بسياري از صخره هاي سنگي ثابت نيز داراي اسامي تركي٬ حتي در بعضي موارد هر كدام داراي چند اسم تركي اندּاما متاسفانه اين دسته دوم اسامي تركي كه از طرف گروههاي مختلف و منفرد ساكن در روستاهاي اطراف درياچه در دايره هاي بسيار محدودي بكار برده ميشوند دقيقا تثبيت و همگاني نشده اندּ دسته سوم يعني سنگهاي فصلي جزيره كه تعدادشان به صدها سرميزند داراي اسم نيستندּ

٣- بر خلاف ادعاي سايت بازتاب٬ اسامي جزائر و صخره هاي درياچه اورميه كه بالغ بر يكصد و ده عدد مي شوند٬ به استثناي يكي دو مورد كه ريشه شان فعلا نامعلوم است (مسته٬ ּּ) همه تركي استּ

٤- در نوشته حاضر برخي از اين نامهاي تركي تاريخي٬ لهجه اي و حتي پيشنهادي از سوي اهالي منطقه گرد هم آورده شده استּ

٥- در مورد گروه جزائر شماره دار مانند آرپادره سي ١ و آرپادره سي ٢ ٬ معمولا يكي از جزائر گروه به اسم گروه جزائر مشخص شده و براي ديگر جزائر گروه٬ يكي از اسامي تركي ديگري كه وجود دارند نيز ذكر شده استּ مثلا: آرپادره سي ١= آرپادره سي٬ آرپادره سي ٢= تاپداق ويا قاناجانا ١= توخسون٬ قاناجانا ٢= گؤتورگه٬ قاناجانا ٣= قاناجانا٬ يوخاري گوله ين داشي=بارينما٬ اورتا گوله ين داشي=سومورقان٬ آشاغي گوله ين داشي=گوله ين داشي و قس علي هذاּּּ

٦- همه اسامي تركي به الفباي فونئتيك سؤزوموز و به تركي نوشتاري-ادبي نوشته شده اند٬ مثلا در تطابق با قانون هماهنگي اصوات٬ پسوندهاي لو به صورت لي٬ جوق به صورت جيق و ּּּ نشان داده شده اندּ

٧- اورمو گؤلو آدالاري ليستيني بوتونله مك اوچون٬ اؤز كؤمكلريني اسيرگه مه ين واري اوخويوجولارا تشككور ائديره مּ



Urmu Gölü Adaları- اورمو گؤلو آدالارينين آدلاري- اسامي جزائر درياچه اورميه
ساييآدا آدلاريAda adlarıقوندارما فارسجا آدلار
١آداجيقAdacıqناديد
٢آرپا دره سي (=آرپادره سي ١)Arpa Dərəsi = Arpa Dərəsi 1جودره
٣آرپاليقArpalıqجوزار
٤آغ داغ (آق داغ)Ağ Dağسپيد
٥آغجا داشAğca Daşبردك
٦آفشارجيقAfşarcıqكاوه
٧آق مستهAğ Məstəبهرام
٨آل داغ (=آلا مزره؟ ٢ ٬ علي ميرزا؟ ٢) Al Dağ = Ala Məzrə 2= Əli Mirzə 2برز
٩آلا مزره؟ (=آلا مزره؟ ١ ٬ علي ميرزا؟ ١)Ala Məzrə = Ala Məzrə 1= Əli Mirzə 1?برزو
١٠آلتين داش (=دوققوزلار ٢)Altın Daş = Doqquzlar 2كمان
١١آنقيتAnqıtآنقوت
١٢ائششك داغيEşşək Dağıاشك٬ جزيره خر٬ كوه الاغ
١٣ائشيك؟ مئيدانلار (ايشك ميدانلار)Eşik? Meydanlarميدان
١٤ابوالقاسيم داشي (=بايراقلي)Əbilqasım Daşı = Bayraqlıزيرآبه
١٥احمد داشي (=قالخانلي)Əhməd Daşı = Qalxanlıبستور
١٦اردشه تپه سيƏrdəşə Təpəsiاردشير
١٧امه جنلر (عموجانلار غلط است)Əməcənlərگرز
١٨اومودUmudاميد
١٩اوهون؟ (هونو؟)Ohun? Hünü?ميانه
٢٠ايري داشİri Daşمهرداد
٢١ايسپيرİspirاسپير
٢٢ايسپيرجيكİspircikاسپيرك
٢٣بارينما (=يوخاري گولايان داشي)Barınma = Yuxarı Güləyən Daşıكاكايي بالا
٢٤باياتلي (=كيچيك شاه سوره نلي؟)Bayatlı = Kiçik Şah Sürənli?٠
-بايراقلي (=ابوالقاسم داشي)Bayraqlı = Əbilqasım Daşıزيرآبه
٢٥باييندير (كيچيك گميچي تپه)Bayındır = Kiçik Gəmiçi Təpəكوچك تپه
٢٦بزه كليBəzəkliآذين
٢٧بوجاقليBucaqlıدي
٢٨بوزجاBozcaاسپيرو
٢٩پاخلان آداسيPaxlan Adasıچشمه كنار
٣٠تؤره مه (=دوققوزلار ٤)Törəmə = Doqquzlar 4تير
٣١تاپداق (=آرپادره سي ٢)Tapdaq = Arpa Dərəsi 2جوين
٣٢تك داغ (=گديك تپه ٣)Tək Dağ = Gədik Təpə 3٠
٣٣توپپوزلو (=دوققوزلار ٣)Toppuzlu = Doqquzlar 3كنارك
٣٤توخسون (=قاناجانا٬١ گاناجابا؟ ١)Toxsun = Qanacana? 1گلگون
٣٥توركلر آداسيTürklər Adasıايران نژاد
٣٦چؤمچه داشÇömçə Daşگرده
٣٧چات تپهÇat Təpəچاك تپه
٣٨چالاغانÇalağanكركس
٣٩چاناق قاياÇanaq Qayaمهديس
٤٠چاييرليÇayırlıآذر
٤١داش آداDaş Adaتوس
٤٢داشليجاDaşlıcaسنگان
٤٣داناليDanalıناهيد
٤٤دليجه آداDəlicə Adaناويان
٤٥دمير داشDəmir Daşتنجك
٤٦دوزلوجا تپه سىDuzluca Təpəsiشورتپه
-دوققوزلار (=دوققوز آدالار)Doqquzlar = Doqquz Adalarنه گانه
٤٧ديله ك آداسيDilək Adasıآرزو
٤٨دينج آداDinc Adaآرام
٤٩ساخليجاSaxlıcaنهفت
٥٠ساري تپهSarı Təpəزر تپه
٥١ساريجاSarıcaسريجه
٥٢سامانليSamanlıساماني
٥٣سانجاق (=دوققوزلار ٩)Sancaq = Doqquzlar 9٠
٥٤سايين قالا (صائين قلعه)Sayın Qalaشاهين
٥٥سنگيرSəngirبرد
٥٦سومورقان (=اورتا گوله ين داشي)Somurqan = Orta Güləyən Daşıكاكايي ميانه
٥٧سيغيناقSığınaqپناه
٥٨شاه سوره نلي؟Şah Sürənli ?٠
٥٩شاها (=شاهاتالا)Şaha = Şaha Talaاسلامي٬ شاهي
٦٠شوش تپهŞüş Təpəشوش تپه
٦١عوثمان يومروغوOsman Yumruğuمشت عثمان
٦٢قابا داش (=دوققوزلار ١)Qaba Daş = Doqquzlar 1كفچه نوك
٦٣قاپاقليجاQapaqlıcaپنهان
٦٤قاپساق (=گميچي ٢)Qapsaq = Gəmiçi 2ناوبان
٦٥قارا آداQara Adaسياوش
٦٦قارا تپهQara Təpəسياه تپه
٦٧قارلي (قارليق)Qarlı(q)برد
٦٨قاشقالاق (=دوققوزلار ٥)Qaşqalaq = Doqquzlar 5بن
-قالخانلي (=احمد داشي)Qalxanlı = Əhməd Daşıبستور
٦٩قامچيلارQamçlarكام
٧٠قاناجانا (گاناجابا؟٣ =قاناجانا؟ ٣)Qanacana = Qanacana 3سهران؟ مهران؟
٧١قانقلي قايا (=قانلي قايا)Qanlı Qayaآرش
٧٢قاياجيقQayacıqبن اشك
٧٣قاياقاپانQaya Qapanاشكو
٧٤قاينارجا (=بؤيوك شاه سره نلي)Qaynarca = Böyük Şah Sürənli?مهر
٧٥قوتان قوشQotan Quşبرزين
٧٦قورشاقلي (=بؤيوك كؤمه ر؟داغ٬ كؤمه رداغ؟ ٣)Qurşaqlı = Böyük Kömər Dağ = Kömər Dağ 3شبديز
٧٧قوزغونQuzğunماغ
٧٨قوش قاياسي (=كيچيك كؤمه رداغ٬ كؤمه رداغ ٢) Quş Qayası = Kiçik Kömər Dağ = Kömər Dağ 2زاغ
٧٩قوش قونماز (=دوققوزلار ٨)Quş Qonmaz = Doqquzlar 8٠
٨٠قوشاجالي (=گميچي ٣)Qoşacalı = Gəmiçi 3ناوي
٨١قويون داغيQoyun Dağıكبودان
٨٢قيپليجا (=دوققوزلار ٥)Qıplıca = Doqquzlar 5سروش
٨٣قيرناليQırnalıبردين
٨٤قيزيل كنگور (=قيزيل كنگور ١)Qızıl Kəngəvər = Qızıl Kəngəvər 1زركمان
٨٥قيزيلجا قايا (=قيزيل كنگور ٢)Qızılca Qaya = Qızıl Kəngəvər 2زر گنگ
٨٦قيلينج ياغلي قاراQılınc Yağlı Qayaشمشيران
٨٧كئچل داشيKeçəl Daşıكلسنگ
٨٨كؤمه رداغ (كمرداغ؟ ١)Kömər Dağ = Kəmər? Dağ 1مشكين
٨٩كاظيم خان داشي (=قيرخلار٬ =اييدير)Kazım Xan Daşı = Qırxlar = İydirسنگ كاظم
٩٠كنگرليKəngərliسنگو (سنگر؟)
٩١كوله كليKüləkliتشبال
٩٢گؤتورگه (=قاناجانا؟٢ ٬ گاناجابا؟ ٢) Götürgə = Qanacana? 2سرخ
٩٣گؤيجه آداGöycə Adaگيو
٩٤گديك تپه (=گديك تپه ١)Gədik Təpə = Gədik Təpə 1گريوك
٩٥گميچي آداسي (=گميچي ١)Gəmiçi = Gəmiçi 1ناخدا
٩٦گميچي تپه سي (=بؤيوك گميچي تپه)Gəmiçi Təpəsi = Böyük Gəmiçi Təpəsiبزرگ تپه
٩٧گوله ين داشي (=آشاغي گوله ين داشي)Güləyən Daşı = Aşağı Güləyən Daşıكاكايي پايين
٩٨مئركيتMerkitمركيد
٩٩موللا يوردو (ملا يوركو؟)Molla Yurdu = Molla Börkü?پيشوا
١٠٠مينجيق تپه (=گديك تپه ٢)Mıncıq Təpə = Gədik təpə 2٠
١٠١يئكه داغYekə Dağتنجه
١٠٢ياپاقليYapaqlıخرسك
١٠٣يارماقليYarmaqlıمهوار
١٠٤ياريلغان قاياYarılğan Qayaاشك سر
١٠٥ياسسي آد)Yassı Adaتخت
١٠٦ياسسي داشYassı Daşتختان
١٠٧ياسسي ياغلي قاراYassı Yağlı Qaraسياه سنگ
١٠٩يالقيز آدا (=دوققوزلار ٧)Yalqız Adaتك
١٠٨يالمانYalmanكامه

يازينين آرديني آشاغيدا اوخويابيله رسينيزּ لطفا بقيه نوشته را در پيغام زير بخوانيدּ



اورمو گؤلو قوروغو و اولوسال گزيمى

(منطقه حفاظت شده و پارك ملي درياچه اورميه)

الگوها و مورفولوژي اسامي تركي جزائر درياچه اورميه

١- اسامي جزائر درياچه اورميه يا ساده (آنقيت) ٬ يا پسونددار (گميچيلر) و يا مركب اند (ياسسي ياغلي قارا)ּ
٢- ثبت رسمي و دولتي بسياري از نامها (در مواردي كه با اسامي تحميلي فارسي جايگزين نشده اند) اشتباه و بعضا كاملا ساختگي استּ مثلا در نقشه ها و انتشارات دولتي٬ امه جنلر كه نوعي مارمولك است به شكل عموجانلار٬ گوله ين كه مرغابي كاكائي است به شكل گولايان٬ ּּּּ ثبت ميشوندּ
٣- كلمات بكار رفته در نامگذاري جزائر درياچه اورميه را مى توان به شكل واژه هاي مشخص كننده نوع (جزيره٬ كوه٬ صخره٬ سنگ٬ تپه٬ دره وּּּּ ) (اوروتوپونيم)٬ رنگها٬ نام طوائف تركي (ائتنوتوپونيم)٬ حيوانات (زووروتوپونيم)٬ گياهان (فيتوتوپونيم)٬ و توصيف كننده شكل و اندازه وּּּ و در نهايت بعضي مفاهيم مجرد تقسيم نمودּ
٤- بعضي نامها از اسامي اشخاص (آنتروتوپونيم) گرفته شده اندּ سه عدد از اينها اسم تركي دومي نيز دارند : عوثمان يومروغو٬ كاظيم خان داشي= قيرخلار = اييدير٬ احمد داشي= قالخانلو٬ ابيلقاسيم داشي= بايراقلوּدو اسم علي ميرزا و عموجانلار آنتروتوپونيم نيستند و تثبيت نادرست اندּ شكل صحيح آنها به ترتيب آلا مزرعه و امه جنلر استּ
٥- بسياري از نامها معاني چندگانه داشته و ميتوان آنها را در دو يا چند گروه فوق جا دادּ مانند بوزجا كه به معني مرغ پابلند٬ رنگ خاكستري و نيز عرصه فاقد پوشش گياهي استּ
٦- چند اسم وجود دارند كه معاني و يا ريشه شناسي آنها محتاج به تامل بيشتري دارد كه در پايان اين نوشته آورده شده اندּ
٧- در اسامي تركي بكار رفته پسوندهاي زير ديده ميشوند:

- لي (لو): ادات نسبيت و يا دارندگيּ معادل "اولوس" مغولى در تركى غربى. پس از نام گروهها به معنى خلق و قوم است. در نام بايراقلي٬ قالخانلي٬ باياتلي٬ بزه كلي٬ بوجاقلي٬ چاييرلي٬ دانالي٬ سامانلي٬ قانقلي (قانلي)٬ قورشاقلي٬ ياغلي (آياقلي؟)٬ كنگرلي٬ كوله كلي٬ ياپاقلي٬ يارماقلي٬ يانيقلي٬ قيرنالي٬ توپپوزلو
- جا (جه): پسوند قيد حالت و تشديد. آغجا٬ بوزجا٬ قاراجا٬ قاينارجا٬ قيزيلجا٬ گؤيجه٬ ساريجا
- ليجا (لو+جه): داشليجا٬ دوزلوجا٬ ساخليجا٬ قاپاقليجا ٬ قيپليجا
- -لار (لر): پسوند جمع. توركلر٬ قيرخلار٬ دوققوزلار٬ قامچيلار٬ گميچي لر
- جالي (جه+ لو): قوشاجالي
- جيق (جيك): ادات تصغير. آداجيق٬ آفشارجيق٬ ايسپيرجيك٬ قاياجيق
- اق (اك): سيغيناق٬ سانجاق٬ ديله ك٬ قاپساق٬ بزه ك٬ تاپداق٬ قاپاقلي٬ ياپاق
- ايق: يانيق
- ما (مه): بارينما ٬ تؤره مه
- چي: گميچي٬ قامچيلار
- يت (يد): اومود (اوم+وت)٬ آنقيت (آنق+يت)
- سون: توخسون (توخ+سون)
- قان (گان): (مكان٬ يئر٬ اراضى): ياريلغان٬ چالاغان
- قان (ين): پسوند فاعل تكرار كننده عملּگوله ين٬ سومورقان
- قا٬ گه: گؤتورگه (گؤتور+گه)
- ين: سايين (ساي+ين)
- ل: كئچل (كئچه+ل) (كچل كلمه اي تركي است كه وارد زبان فارسي نيز شده است)
- ليق: ادات درندگيּ آرپاليق
- چه: پسوند تصغير. چؤمچه
- ج: دينج (دين+ج)
- مان: پسوند شدت و اصالتּ يالمان (يال+مان)
- داق (دك): تاپداق
- ماز: قوش قونماز
- لاق: قاشقالاق (قاشقا+لاق)
- تين: آلتين (آل+تين)
- جن: امه جن
- ּּּּּּּּּּּ

اسامي معين كننده نوع (نئجه ليك و چئشيدي بليرله ين آدلار)

اسامي تركي جزاير درياچه اورميه٬ عموما با كلمات تركي آدا (جزيره)٬ ياريم آدا (شبه جزيره)٬ داغ (كوه)٬ قايا (صخره)٬ داش (سنگ)٬ تپه و دره مي آيندּ همچنين از كلمات يوخاري٬ اورتا٬ آشاغي٬ بؤيوك٬ كيچيك براي مقايسه موقعيت جزائر استفاده شده استּ

نمونه هايى از اسامي جزائر:
- تپه [دپه]: كلمه اي تركي به معني فراز و يا فرق سر٬ قله كوهּ از تؤپؤ-تؤپۆ٬ تؤپه٬ دپه (همريشه با توپ٬ توپوز٬ توپوق٬ּּּ در تركي معاصر)ּبه زبان فارسي نيز وارد شده استּ عده اي از ريشه شناسان آنرا از كلمات مشترك بين زبانهاى اورال آلتايى و هند و اروپايى به حساب آورده اندּ
- داش [تاش]: در نامهاي جغرافيائي علاوه بر سنگ٬ معني دشت و عرصه باز نيز مي دهدּ
- دره: كلمه اي تركي به معني محل جمع شدن آب ميان دو بلندي و يا كوهּاز ريشه درمك (تر٬ تئر٬ دير٬ تير) به معني جمع كردن٬ گردهم آوردنּ همريشه با دريز (بسته غلات درو شده)٬ دره نه (سبد كوچك براي چيدن ميوه)٬ دره نك (ظرف چيدن محصول)٬ درنك (مجمع و انجمن)٬ درگي (مجله و مجموعه)٬ ترگي (سفره)٬ درگز (داس و قداره چمن زني)٬ درله مك (گردآوري)٬ درمه (گلچين)٬ درگه (دسته)٬ و درين (عميق) و ּּּ به شكل درو كردن وارد زبان فارسي نيز شده استּ
- قاپساق: خاك خشك شده و برآمده پس از بارانּ
- قايا [قيه]: صخره٬ سنگ بزرگ و بعضا كوه بلندּ
- گديك: گردنه٬ كوه٬ كوه برفگير٬ رخنه٬ شكاف٬ معبر كوهستانيּ همچنين گؤده ك نام طائفه اي ترك در آذربايجان استּ (شكل كوللوك تپه غلط است)ּ
- سنگير: در تركي قديم به معاني كوه٬ تپه٬ دماغه كوه٬ منتهىاليه ديوار و گوشهּ به شكل سنگر به زبان فارسي وارد شده استּ


حيوانات (ايلخيلار):

درياچه اورميه (اورمو گؤلو) درياچه داخلي آذربايجان و بزرگترين درياچه آذربايجان و ايران استּ اورمو گؤلو قوروغو و اولوسال گزيمى (منطقه حفاظت شده و پارك ملي درياچه اورميه) شامل ١٠٢ جزيره بزرگ (آدا) و كوچك (آداجيق) ميباشد كه مهمترين آنها عبارتند از قويون داغي آداسي٬ ائششك داغى٬ ايسپير آداسي٬ ديله ك آداسي و دوققوز آدالار (جزاير نه گانه محل تخمگذاري پرندگان)ּدر حوزه اكولوژيكي درياچه اورميه ،٢٧ گونه ممه لي (پستاندار) ، ٢١٢ گونه قوش (پرنده) ، ٤١ گونه سورونگن (خزنده) ، ٧ گونه ايكي ياشامليلار = اوزه ر گزه ر (دوزيست) و ٢٦ گونه باليق (ماهي) وجود دارد:

قوشلار (پرندگان):
از پرندگان تاكنون ‏١٨٦ ‏گونه يئرلي (بومي) و كؤچمن (مهاجر) در پارك ملي (اولوسال گزيمي) درياچه اورميه شناسائي شده استּدرياچه اورميه پذيراي بزرگترين كلنيهاي توليد مثلي پاخلان (فلامينگو) در ايران و همچنين قوتان (پليكان سفيد) و زيستگاه زمستان گذراني گروههاي بزرگي از سوچول قوشلار (مرغان آبزي) بويژه انواع اؤردك (بيلي٬ قيل قويروقلو٬ جوره٬ ياشيل باش٬ ּּּ)٬ قو (اؤتوچو قو٬ سسسيز قو) و بوزجا (مرغان دراز پا) مي باشد . از نمونه هاي ديگر پرندگان موجود در پارك ملي و يا حوزه اكولوژيكي درياچه اورميه عبارتند از: باغري قارا (باقرىقره٬ سنگ شكنك)٬ بؤيورتو (ماغ) ٬ قوزغون (زاغ)٬ قارقا (قاراقارقا٬ آلاقارقا٬ دولاش٬ּּּּ)٬ آري قاپان (سبزقبا)٬ قجير (عقاب)٬ قجله (كشگرك)٬ ساخساغان (چلچله٬ چلچله كلمه اي تركي است)٬ گؤيجه قارغا (زاغچه)٬ گوله ين (كاكائي)٬ سونا (مرغابي وحشي نر)٬ غاز٬ آنقيت٬ آل قوشاقلي٬ قاغايي (مارتي)٬ قيرلانقيچ (نوعي چلچله)٬ قارانقوش-قه يله نقوش (پرستو)٬ ككليك (كبك)٬ سيغيرچين (سار)٬ انواع باز (دوغان٬ سونقور٬ شونقار٬ قيرغي٬ قيزيل قوش٬ ال قوشو٬ اووچو قوش٬ لاچين٬ ترلان٬ ּּּ)٬ پالانلي قجير (لاشخور)٬ ساري آسما٬ ديرماشيق٬ سئرچه (گنجشك)٬ آلاجاقانات (سهره)٬ اؤتله ين٬ چالي قوشو٬ قاميشچين٬ باشدان قارا٬ تويقار٬ آغاج دلن- آغاج قاخان (داركوب) ٬ بايقوشلار٬ پاپاغان (طوطى)٬ گؤورچينلر (كبوتران)٬ آتماجا٬ قارتال (=قاراقوش)٬ چاقير٬ قاشيقچي٬ قازالاق (چكاوك)٬ قاشقالاق (نوعي اردك)٬ ساندواچ (بلبل)٬ چومچوق (قناري)٬ بيلديرچين٬ ياراسا-گئجه قوشو (خفاش)٬ قالينجا (فاخته)٬ چاقير (نوعي باز)ּּּ

اونورغاسيزلار (بي مهره گان):
مهمترين بي مهره درياچه٬ آبزىاي است كه بنام اورميه نام گذاري شده است (Artemia Urmiana)ּ اين جانور نوعي دنيز تكه سي (ميگو) بومي آب شور (دوزلو سو) بوده٬ تامين كننده غذاي بسياري از گونه هاي مهم پرندگان (فلامينگو) مي باشد .

ممه ليلر (پستانداران):
دو نوع ممه لى (پستاندار) جزاير پارك ملي درياچه اورميه را دوغو قوچو (ميش شرقي گمليني- Ovis Orientalis Gmelini) در جزائر قويون داغي و ايسپير و ايكىسو گئييي (گوزن زرد بين النهريني- Dama Mesopotamica) در جزيره ائششك داغي تشكيل مي دهند. متاسفانه اين دو پستاندار هم قرباني دسيسه هاي استعمارگران غربي و پان ايرانيستها گرديده اند و نامشان از گوزن بين النهريني و ميش شرقي به ميش ارمني !!!!! و گوزن ايراني تغيير يافته استּ

سورونگنلر (خزندگان):
در پارك ملي درياچه اورميه سورونگن (خزندگاني) از قبيل انواع مارمولك, آفتاب پرست٬ بزمجه شامل كرتنكله ( اين كلمه در اصل مركب است از دو جزء كلتن به معني مارمولك عام و كلر به معني سوسمار)٬ امه جن٬ قاياقاپان٬ اوغلان يولداشي, قيز بوغان ּּּ) و انواع مارهاي سمي (آغيلي ايلانلار) و نيمه سمي ايلانلار (ياري آغيلي) يافت مي شوندּ

نمونه هايي از اسامي جزائر:
اسامي تركي حيوانات كه بر جزائر درياچه اورميه گذاشته شده اند: آنقيت٬ پاخلان (فلامينگو)٬ قوتان (پليكان)٬ قوش (پرنده)؛ چالاغان (كركس)٬ دانا (گوساله)٬ دليجه٬ ائششك (خر)٬ قويون (گوسفند)٬ امه جن (مارمولك)٬ گوله ين (كاكائي)٬ بوزجا (مرغ پابلند)٬ هونو ٬ قاشقالي٬ قامچي ּּּּ در اين ميان وفور اسامي پرندگان جالب توجه استּ اساسا شايد به دليل همين غناي زبان تركي باشد كه نام اكثريت پرندگان در زبان فارسي نيز تركي است: لك لك٬ غاز٬ اردك٬ قو٬ قرقي (قيرغي)٬ بلدرچين (بيلديرچين), دليجه٬ بالابان٬ چنگر٬ يالوه٬ سنقر (سونقور)٬ قوش٬ دراج (توراج)٬ طرلان (ترلان٬ شاهباز)٬ ترمتاي (تورومتاي)٬ لاچين٬ سارگپه٬ اشقر٬ سنجاري (سنجر٬ سانجار٬ نوعي عقاب)٬ درنا (دورنا)٬ قرقاول٬ باقرقره (باغري قارا)٬ دال٬ كوكر٬ چنگر ٬ ابچليك٬ پاشلك (پاشاليق)٬ طرقه (تويقار-توراقاي)٬ باكلان (پاخلان)٬ سونا٬ چلچله ּּּ علاوه بر قوش٬ قويون٬ ائششك و ּּּּּ اسامي ديگر حيوانات بكار رفته چنين است:

- آنقيت (آنقوت٬ آنقورت٬ آنقيرּ در تركي قديم به شكل هانقيت٬ּּּ): نوعي اردك يا غاز سرخ رنگ و اردك نما مانند آنقوت و قابل اهلي شدنּ مجازا شخص احمق٬ خشن و ناتراشيدهּ
- امه جن: نوعي مارمولك (كلتن٬ كلر٬ كلز)ּبا كلمات امه مك (رنج بردن٬ زحمت كشيدن)٬ امه ك (رنج٬ زحمت٬ كار)٬ امه كله مك (تقلا و چهار دست و پا حركت كردن كودك بر روي زمين)٬ امه نمك (با زحمت به جائي رسيدن و رفتن)٬ امه نديرمك (خسته كردن)٬ּּּ همريشه استּ كلمه امه جن در تركيه (مثلا در بىپازاري) نيز به همين شكل و معنا emecen وجود داردּبه اشتباه به صورت "عموجانلار" نوشته مي شودּ مشابه وضعيت اسم باباجان چاي در آذربايجان شمالي كه در واقع از نام باى بئجن در داستانهاي دده قورقود گرفته شده استּ
- اوهون: = هونو؟ּ هونو= پشه (آغجاقانات٬ سيوري سينك٬ ديتديلي٬ ميغميغا٬ ميلچك٬ ּּּ)
- بوزجا: مرغ پابلند٬ مرغ بارانيּ
- پاخلان: فلامينگو (حواصيل)ּ در لهجه محلي پخلن٬ در ديگر زبانهاي تركي باقلان٬ باكلان٬ باغلانּ پرنده اي شبيه آنقوت ويا غاز وحشيּ وارد زبان فارسي نيز شده استּ مردم ساحل درياچه اورميه٬ لجن درياچه را نيز پاخلان - پوخو (پخلم پوخو) مي نامندּ
- چالاغان (چالايا٬ چالاغاي): كركس (آليجي قوش)٬ پرنده شكاري بزرگتر از قرقي (قرقي هم كلمه اي تركي است)ּ اين كلمه با كلمات تركي چالاك٬ چالش٬ جلد٬ּּ كه وارد زبان فارسي نيز شده اند٬ همريشه استּ
- دليجه: نوعي باز و يا شاهين (دوغان) كوچك و ظريف با بالها و دم بلند خالدارּ داراي انواعي نظير چايير دليجه٬ بوزقير دليجه٬ گؤيجه دليجه٬ دليجه دوغان وּּּּاستּ اين كلمه وارد زبان فارسي نيز شده استּ
- قوتان: پليكانּداراي نوعهاي آغ قوتان قوش٬ كيچيك قوتان قوش و تپه لي قوتان قوش ميباشدּ
- گوله ين: نوعى اردك (كاكائي)ּنوشتن به شكل گولايان غلط استּ
- قاشقالاق: نوعي اردكּ
- قامچيلار: قمچي به معني اسب نر استּ همچنين قامچى به معنى شلاق و چوبكى كه "قام"ها٫ روحانيون "شامان" با آن در مراسم دينى تركها و مغولها بر طبلها مىكوبيده اند ميباشد.

بيتگيلر (گياهان) و يوسونلار (جلبكها):

جزاير و تالاب (گؤل٬ گؤلمه چه) و مردابهاي (سولاق٬ باتاق٬ باتلاق) اطراف درياچه اورميه سيماي بوزقير (استپي) دارندּدر حوضه اكولوژيكي درياچه اورميه ٥٤٦ گونه گياهي٬ حدود‏ ١٤٩ ‏جنس و‏ ٥٥ ‏تيره شناخته شده است‏. جوامع گياهي اصلي عبارتند از : سوچول = سوسئوه ر بيتگيلر (گياهان آب پسند Hydrophtic)٬ دوزچول = دوزسئوه ر بيتگيلر (گياهان شور پسند Halophytic)٬ قومچول = قوم سئوه ر بيتگيلر (گياهان شن پسند pseammaphytic) و قورو-قارا بيتگيلري (گياهان خشكي زي Xerophytic )ּ اينها را مي توان به دو بخش نمود:

١ ـ ‏آغاجلار (درختان) و چاليلار (درختچه) ها: شامل ايينه يارپاقليلار (سوزني برگ ها) مانند آرديج (سرو كوهي) و گئنيش ياپراقليلار (پهن برگان) مانند داش آغاج (داغداغان٬ داغداغان هم كلمه اي تركي است) , يئميشان (زالزالك) و ‏... ‏
٢ ـ ‏اوتسو بيتگىلر (نباتات علوفه اي): شامل بوغداگيللر (گندميان), قاراقينيق (آويشن)٬ يووشان (درمنه٬ درمنه هم كلمه اي تركي است)٬ علف (اوت٬ گؤي٬ آليشان٬ بولاق اوتو٬ دليجه اوتو٬ آلاغي٬ ائششك قولاغي٬ جيغ٬ سو بيبري٬ چؤل اوتو٬ּּּ) ، ككليك اوتو (كاكوتي٬ اين كلمه تركي است)٬ زنبق (ييير٬ گون اوتو) و‏.... ‏

درياچه اورميه همچنين شامل ١٢ نوع از دوزچول گؤي و ياشيل يوسونلار (جلبك هاي سبز و آبي شورپسند) مي باشد كه اساس زنجيره غذايي را ايجاد مينمايند .

نمونه هايي از اسامي جزاير:علاوه بر آرپا٬ سامان و ּּּ نمونه هاي زير را مي توان شمرد:

توپپوزلو: توپپوز = گرزּتوپوزلو = گياهان گرزدار (كنگر٬ خشخاش٬ ּּּ)ּ توپوز به شكل دبوس وارد زبان عربي نيز شده استּ از ريشه توپ تركي به معني گرد و مدورּ كلمه توپ وارد زبان فارسي نيز شده استּ (توپ بازي٬ اراده توپ٬ توپ پارچه٬ توپيدن٬ּּּ)
چايير: آبگير رودخانه و يا گياهي كه در كناره آب رويدּ از كلمه چاي تركي (رودخانه)
سومورقان: گياهي دراز٬ ظريف و مودار و در طب مردمي مفيد به قلبּ
قاپاقليجا: گياهي در طب مردمي مفيد براي معدهּ
قوش قونماز: نوعي خار كه در طب مردمي خاكستر آن را بر زخم ميگذارندּ
ياپاقلي: گلدار٬ گلستان

رنگها (بويالار) و فلزات:

نام رنگها و كلمات مربوط به رنگ بكار رفته شامل اين مواردند: آغ٬ آل٬ بوز٬ قارا٬ ساري٬ گؤي٬ قيزيل٬ قاشقا٬ آلا و از فلزات دمير٬ آلتين ּ

نمونه هايي از اسامي جزائر:
- آغ [آق]: علاوه بر سفيد٬ كم شمار و كم تراكم٬ در اسامي كوه معني بلند و مرتفع ٬ در اسامي قلعه معني كوچك و خرد ٬ در اسامي اشخاص معني محترم (سايقين) و در اسامي پديده هاي آبي معني آب نوشيدني ميدهدּ
- آغجا: [آق٫ آغجا٫ آقجا٫ آغجه٫ آقجه] : مايل به سفيد (آغيمتيل)
-[آلتون]: آلتين طلايى و سرخ. از ريشه "آل" به معنى سرخ٫ معادل "اولان" مغولى.
- بوز [بز]: علاوه بر رنگ خاكسترى و خاكى روشن٬ در اسامي جغرافيائي معني عور٬ بدون گياه و فاقد پوشش گياهي مىدهدּ
- توخسون: (توخ+سون) به معني رنگ مات (توخ و توتقون بويالي)ּ
- ساري [سارا]: علاوه بر زرد٬ در اسامي جغرافيائي معني دشت هموار و عرصه (دوزه نليك٬ دوز٬ چؤل٬ آلان) ميدهدּ از همين بن٬ ساريجلو: "سارى+جا+لى=سارى+جه+لو"٫ و يا "سارى+جالو=صارى +چالى" به معنى بوته ها و شاخه هاى زرد استּ
- قارا [قرا٫ خره ٫ قره:] سياه٫ متراكم٫ قوى و انبوه.
- قاشقا: در نام اردك قاشقالاقּ سفيدي بر صورت و يا پيشاني (معمولا اسب)ּ
- قيزيل [قزل]: سرخ.

طوائف (اويماقلار):

نامهاي طوائف و اقوام تركي بكار گرفته شده در جزائر اورميه عبارتند از: مئركيت٬ توركلر٬ آفشار٬ بايات (بيات)٬ قانقلي٬ كنگرلي (كنگرلو)٬ دانالي (دانالو) ٬ ايسپير ٬باييندير (بايندر)٬ چالاغان٬ آرپا٬ قارلي (قارليق) ּ اين اسامي هم شامل تركان باستان (قانقلي-كنگرلي٬ قارليق)٬ هم تركان قديم (افشار ּּ) و هم تركان ميانه (باييندير٬ּּּ) استּ نامهاي مربوط به تركان ميانه بيشتر به دوره مغول و ايلخانيان مربوط ميگرددּ(حاكمان اوليه دولت ايلخاني كه در آذربايجان تاسيس شد٬ هر چند مغول بوده اند٬ اما اين دولت در سير زمان تماما به دولتي آذربايجاني و تركي تبديل شده است)ּ

نمونه هايي از اسامي جزائر:
- آرپا: از نام يكي از طوائف ائلخاني (آرپاقااون) ּ
- افشار [آفشار٫ آوشار٫ آووشار٫ اووشار]: يكى از قبايل ٢٤ گانه تركان اوغوز٫ شاخه بوز اوخ (تير خاكسترى ). به معانى جمع كننده٫ هماهنگ٫ چابك٫ مباشر٫ كاردان٫ مطيع ٫ كمك كننده٫ و يا كسى كه شكار را دوست دارد و در آن ماهر است و ....
- باييندير [بايندر]: آباداني٬ فراواني٬ مجازا افراط در كاري
-: ترك كلمه "ترك=تورك" نام ملى بزرگترين گروه قومى ايران٬ به معنى قوت٫ قدرت٫ شهامت٫ شخص و دوره بالغ و نيرومند شدن و رسيدن و جوانى و زيبايى مىباشد.
- چالاغان (چالا+غان): همچنين به معني محل زندگي طائفه ترك چالا-چلا (از قبچاقها) استּ اماكن بسياري بنام اين طائفه در آذربايجان و تركيه موجود است (چالاكندي٬ چال تپه٬ چال داش٬ چال داق٬ּּ)ּ در اطراف درياچه اورميه نامهاي جغرافي بيشمار مربوط به طوائف تركي قبچاق حتي بنام قپچاق و اسلاف آنها (كومانها) موجودندּ
- دانالي [دانالو]: نام طائفه اي تركּ معني آن صاحب گوساله دو ساله استּ ثبت آن به شكل دنه لي غلط استּ
- قانلي [قانقلي, قانلو٬ قاني]: به معني چرخ و ارابه چوبي٬ گردونه استּ نام طائفه باستاني ترك كه بنا بروايات تركي٬ موجد چرخ و گاري هستندּصورت ديگر اين كلمه كنگرلي (كنگرلو) است كه در آن -ار (به معني انسان) به جاي -لي نشسته است: قانق=كنگ (قانقلي = قانق+لي = قانق+ار = كنگ+ار = كنگر)ּ
- كنگرلي: كنگرلوها از تركان باستانند كه از قرن پنج ميلادي در آذربايجان ساكن شده اندּ دولت مسافريان و يا سالاريلر (كنگرلو) و همچنين خانات نخجوان توسط اين طائفه تاسيس شده بودּ امروز علاوه بر آذربايجان غربي٬ بخش مهمي از تركان بخشهاي آذربايجاني استان تهران ريشه كنگرلويي داردּ
- مئركيت [مركيد]: طائفه اي بنا به آلتائيستها ترك و بنا به رشيدالدين مغولּدر اطراف درياچه اورميه اسامي تاريخي جغرافيائي متعددي بنام طوائف مغولي و يا خود مغول (ميغيللي در يئكن) وجود داردּ
- قارلوق=قارلق=قرلق : قارلوقها كه نامشان به معنى توده برف است يكى از قبايل داخل اتحاديه گؤك توركها=گوك تركها بودند و در تاريخ تركى باستان از جمله در سقوط دولت گؤك تورك٫ ساقط نمودن دولت تركى تورگيش=تركش٫ بنيانگذارى دولت خاقانى باسميل=بسمل و دولت قاراخانيان نقش بسيار مهمى ايفا نموده اند. در ريشه شناسى قارليق-قرلق كلمه قارلى از مصدر قارماق (ريشه كلمات قارما٫ قاريشيق٫ قاريشماق...امروزى) به معنى مخلوط كردن و آميختن و تركيب طوائف نيز پيشنهاد شده است.


مفاهيم مجرد (سويوت قاوراملار):

نمونه هاي از اسامي جزائر:
- اومود: به شكل اميد وارد زبان فارسي شده استּاز مصدر اومماقּ
- بارينما: پناه جستن و محافظت شدن
- تؤره مه: ظهور٬ بروز٬ پيدايش٬ پديده٬ مشتقات و فرآورده و نسل و اولادּ
- ديله ك: ارزوּ از مصدر ديله مكּ
- دينج: آرام٬ آسوده٬ راحت٬ آرامش٬ به فارسي وارد شده است (دنج)ּ همريشه با كلمات دينجه لمك٬ دينمك٬ دينگين٬ دينله نمك٬
- ساخلو [ساخلي]: محفوظ٬ مخفي٬ نهاني٬ در خفا نگهداري شده٬ محل نگهداري قواي نظامي٬ پادگان (ساخلاغو)ּ همريشه با ساخلاماق٬ ساخلانباج٬ ּּּ
- سايين [صايين]: زيبا و با ارزش و مهم ممتاز٬ برجسته٬ محترم.
- سيغيناق: پناهگاه٬ معادل باليق در تركي قديم (باليقلو٬ به معني شهر٬ قلعه و محل پناه گرفتن) از مصدر سيغينماق (پناه آوردن ٬التجا)ּ همريشه با سيغماق٬ سيغيشماق (گنجيدن)٬ سيغينماچي (پناهنده)
- قوشاجالي: بد شگون (اوغورسوز)
- منگي داش [بنگي٬ بنگو٬ منگو٬ منقگو٬ مينگه]: ابدي٬ جاويد٬ لايتناهي٬ (منگي سو= آب حيات٬ منگي تانري= خداوند حي٬ مينگه بئرتى = خداداد٬ تانري وئردي)ּ در اسم جلال الدين مينگه بئرتي به اشتباه منكبرني نوشته مي شودּ
- يانيقلي: يانيق=سوخته و رنگ سوختهּ يانيقلي= رنج كشيده٬ درد آشنا

شكل٬ اندازه و موقعيت (بيچيم٬ اؤلچو٬دوروم بيلديره ن آدلار)

كلمات زير براي توصيف جزائر و صخره ها بكار رفته اند: ياسسي٬ ياريم٬ يارماقلي٬ چات٬ قيرنالي٬ قيپليجا٬ بوجاقلي٬ يومرو٬ چؤمچه٬ ايري٬ يئكه٬ قابا٬ تك٬ يالقيز٬ شوش٬ قوشاجالي٬ يالمان٬ ּּּ

نمونه هايي از اسامي جزائر:
تاپداق: محلي كه در فواصل زماني كوتاه حيوانات در آن چرا كنندּ(تئز تئز اوتاريلان يئر)٬ از مصدر تاپتاماق٬ تاپتالاماق
چؤمچه: (چؤم+چه) كفگير٬ همريشه با چؤملك (چؤم+لك) ديزي سنگيּ به شكل چمچه وارد زبان فارسي شده استּ
چاناق [چناق]: ظرف ٫كاسه٫ پيمانه٬ بشقاب گود٬ وارد زبان فارسى شده است. "چاناق آنتئن" به معنى آنتن ماهواره (ديش) است. چاناقچي نام طائفه اي ترك در آذربايجان استּ
شوش: بلند و نوك تيز٬ قله كوهּ واريانت شيش به معني سيخ (بؤيوك شيش تپه داغي در آذربايجان شمالي)
قيپليجا: ديگ كوچ براي جوشاندن آبּ
كوله كلي: محل باددار٬ سريع
منجق [مينجيق٫ بنجق٫ بونجوق٫ مونجوق] : دانه هاى سنگهاى قيمتى٫ چنين دانه هايى (و نيز ناخن شير و ...) كه بر پرچمها (توغها) ويا طبق باورهاى تركى براى جلوگيرى از چشم زدن به دم اسب بسته مىشد. پرچمهايى كه داراى چنين سنگهاى قيمتى ويا دانه هايى بوده اند. (كلمات پرچم و طوغ نيز تركى مىباشند) نام پدر آتيللا از تركهاى هون .
يارماق: شكافتن (كوه و زمين) و دو نيم كردن٬ سكه و پولּ همريشه با يارا٬ ياري٬ ياريم و ּּּ
ياريلغان (يارغان): پرتگاه٬ كناره دره٬ شكستهاي كنار رودخانه (چئوره سي سيلديريملي٬ ايري اوزون دره)
يالمان: يال+مان: تند و تيز و عريان٬ سربالائي٬ سينه كش كوهּيال به معني سينه كوه٬ كوهپايه٬ تپه٬ راس محلي مرتفع و ּּ همريشه با يالين
بزه كلي: بزه+ك+ليּ آذين شده٬ آرايش كرده٬ زينت كردهּ كلمه تركي بزك به زبان فارسي نيز داخل شده استּ

هيدرونيم لر و ּּּּּ

قاينارجا [غينرجه]: آب زيرزمينى خودجوش. از مصدر "قايناماق"(جوشيدن).
گؤتورگه: (گؤتور+گه) جوي آب درست شده از خاكريز (تؤكمه تورپاقدان قاييريلان آرخ)
قالا [قله٫ قلعه]: ده و روستا و آبادىּ از ريشه تركى "قالقا" به معنى سپر ٫حفاظ٫ حصار٫ دژ٫ سنگر٫ استحكامات نظامى و قلعه و مجازا مدافعه كننده و تدافع ٫ پاسدارى٫ محل تجمع سپاهيان است . كلمه قالقا كه ريشه "قالخان" تركى (سپر) نيز هست بعدها فرم امروزى "قالا "را پيدا نموده كه غير از "قلعه " عربى است و به شكل "كالا" "كلا" و "كلات" به زبان فارسى نيز وارد شده است. قالا از مصدر قالاماق تركي به معني انباشتن روي هم و ּּּ ٬ حال آنكه قلعه عربي از قلع به معني كندن استּ
كند: روستا.


چند نام با ريشه شناسي غيرقطعي (كؤكنلري كسينله شمه ين بير نئچه آد)

ايشك ميدانلار- ائششك؟ مئيدانلار٬ ائشيك مئيدانلار؟ּ هرچند كه نام اين جزيره به صورت ائششك مئيدانلار گفته ميشود٬ به نظر ميرسد فرم ائشيك به معني آستانه٬ بيرون و خارج و تشريفات صحيح تر باشدּ زيرا تركيب ائششك مئيدانلار به لحاظ دستوري نادرست است و فرم صحيح آن ميبايست ائششك مئيدانلار+ي ميشدּ (مانند ائششك داغ+ي)ּ

- اردشه (آرديش؟٬ آردآشا): آرد+يش: آرد (بخش عقب٬ و آفتاب نگير كوه٬ كوه٬ كوهستاني٬ مسكن كوهستاني)+ يش (مكان)ּآبادي جاي گرفته در ناحيه كوهستاني٬ در پس كوهּ در آذربايجان شمالي (امروز جزء ارمنستان) نامي به شكل آرداشان = آرد+آشان؟ به معني پس كوه و آرخاشان داغي=آرخ آشان به معني ماوراي جويبار وجود داردּ

- شاها تالا- شبه جزيره شاها تالا (ياريم آداسي) مدفن هلاگوخان نواده چنگيزخان مغول و بنيانگذار دولت ايلخاني (در قلعه اي بنام گووور قالا) استּ اسم شاهاتالا ظاهرا از دو بخش شاها (در بعضي متون شاهو) و تالا (در بعضي متون تلا٬ تولا) تشكيل شده استּ ثبت شاهي طلا غلط استּ معني جز اول شاها (شاهو) دانسته نشدּجزء دوم تالا:
احتمال اول - تالا: در تركي به معني ناحيه كوچك بي درخت و چمنزار در داخل جنگل و بيشه استּ در آذربايجان شمالي نامهاي جغرافيائي مشابه آخ تالا٬ (نام طائفه اي ترك از پادارها)٬ آغ تالا٬ آلا تالا٬ بوستان تالا وּּּ وجود دارندּ
احتمال دوم- دالاي (تالوي٬ توول٬ توولا٬ تالويا): به مغولي دريا٬ از ريشه چيني تا (بزرگ)+لوي (چشمه٬ منبع آب)ּ و يا به معني املاك و رقبات ديواني مربوط به مواجب و مرسوم لشگريانּ (مربوط به سركار خاصه سلاطين٬ اينجو نام دارد)ּ همريشه با دالماق تركي به معني غوطه ور شدن در آبּاين نام در اسم كوه دالاخاني در بخش آذربايجاني شهرستان سنقر در غرب روستاي چماق تپه (چوماق تپه) در استان كرمانشاه وجود داردּ دالاخاني= دالا+ خانيּ خاني به معني حوض و چشمه آب چاه ستּ
احتمال سوم- تالا-تارا: تكه و پاره ابر٬ مزرعه٬ پراكنده٬ تكه اي جدا شده و ּּּ(كلمه تكه –تيكه نيز تركي است)ּ (در كلمات تالان٬ تاراج٬ تار و مار٬ دارما داغين٬ تلاش٬ تراش٬ּּּ)ּ

- قاناجانا- گاتاجابا؟: شايد كلمه تركيبي از قانا+جانا بوده باشدּقانا (خانا٬ كانا) در تركي به معني تل خاك در تاكستانها و ּּּاستּقاناليق: تاكستانּريشه اسم خانا (پيرانشهر) نيز همين كلمه استּاز طرف ديگر با توجه به شباهت ظاهري آن با امه جن (نوعي مارمولك) و سوخولجان (كرم خاكي)٬ ممكن است كه نام حيواني (قاناجان؟) بوده باشد ּهمچنين طبق منابع عثماني خاناچالا نام طائفه اي ترك در آذربايجان٬ گرجستان و ارمنستان امروزي بوده استּ خود كلمه جابا-جاوا در تركي به معني محل خالي بين سنگها و صخره هاستּ

- علي ميرزه: احتمالا محرف آلا مزره (مزرعه)ּمانند نامهاي جغرافيائي مشابه بالا مزره (مزرعه كوچك)٬ بؤيوك مزره (مزرعه بزرگ) در آذربايجانּكلمات آلا و آل در بسياري از نامهاي تاريخي از طرف مردم و يا مقامات به علي تغيير و يا تحريف شده است٬ مانند نام آل آشيق تحريف شده به علي عاشقּ

- كمر- كؤمه ر؟ گؤمه ر؟: اين كلمه در تركى باستان به معانى ابرى٫ تيره و تار٫ جدى و با شهامت.... وجود داشته كه ريشه تركى كلماتkumoru, komor, komoly در زبان مجارى مدرن بحساب مىروند. ممكن است از ريشه كؤمه (كومه٬ كوما٬ جوما٬ كپه٬ قوپا٬ قبه٬ּּּ) به معاني توده اي از يك چيز٬ تجمعي از مردم٬ خانه كوچك دهقاني٬ كلبه٬ هرچيز قلمبيده و گنبدي شكل٬ سردوش نظامي باشد كه به زبان فارسي نيز به شكل كوپه وارد شده استּ از ريشه كؤممك-گؤممك به معني دفن و زير خاك پنهان كردنּ كؤبه ر- به معنى برجستگي كنار راه يا جوي استּ همچنين كؤمر نام طائفه اي ترك در تركيه٬ آذربايجان٬ گرجستان بوده است كه در منابع تاريخى به اشكال كمرلو٬ گمرلو٬ قمرلو٬ خمارلو٬ خمارلو٫ خمرلو٫ خومارلو وּּּּ ثبت شده استּدر اين كشورها دهها نام جغرافيايي با اين نام وجود داردּּ با اين كلمه در نام اميرخمارتاش عمادي (572 ) كه در آبادى و اعمار قزوين خدمات بسيارى انجام داده بود و همچنين در نام طائفه تركى آذرى خمارلو (در خراسان و…..) و در بسياري از روستاها در ايران با اسم قمر آباد مواجه مىشويمּ برخي آنرا از ريشه خمر=قوم+ار به معنى انسان دشتى٫ ريگزار دانسته اند. خوم ارى=خمارى=قوم ارى =مرد شنزار. (مانند ايل ارى=بومى٫ خودى؛ گون ارى٫ آغاج ارى٫ سو ارى٫ قز ارى-غز ارى٫ تورك ارى٫ دنيز ارى٫ يابان ارى٫ قويون ارى) .... كلمه خمار كه در زبان فارسى وجود دارد٫ غير از اين خمار=قوم ارى تركى بوده و منشاء سغدى دارد. نوشتن آن به شكل كيمئر غلط استּ

- شاه سوره نلي ؟: به معني سواره نظام شاهي در مقابل قارا سوره ن؟ּ قارا سورن به معني امنيه سواره راه و قافله ها٬ سواره نظام عادي انتخاب شده از طبقات پائين جامعه استּ
- آغ مسته؟
- قيزيل كنگه ور؟ كنگ+آوار؟
- ياسسي-قيلينج ياغلى؟ (آياقلي؟) قارا

گئرچه يه هو!!!!



بررسي نام شهرستان ملكان به تفكيك شهرها و روستاها

دقت: اين نوشته از ديدگاه قوميت گرائي افراطي فارسي و موضعي ترك ستيزانه و ضدآذربايجاني نوشته شده استּ

عبارتند از :

1- ملكان : نام سابق آن ملك كندي بوده كه براي نام گذاري آن سه روايت ذكر شده است :

اول : چون اراضي ملكان متعلق به سلطنت قاجار بوده و از خالصه جات مي باشد به همين خاطر ملك كندي نام نهاده شده و به معني ملك شاهي مي باشد .
دوم : چون اربابان متعددي بر منطقه حكم فرما بوده اند لذا به همين خاطر اين منطقه به ملك كندي نام نهاده شده و به معني ملك اربابان مي باشد .
سوم : چون اربابان منطقه بنام ملك نيا بوده است لذا ملك كندي برگرفته شده و از نام آن ارباب ذكر شده است .

2- ليلان : براي ريشه يابي نام ليلان سه روايت ذكر شده است :

اول : عده اي معتقدند چون اهالي ليلان شب زنده دار مي باشند لذا به همين دليل نام ليلان بر آن نهاده شده است .
دوم : دليل نامگذاري ليلان و يا نيلان وجود نيزارهاي متعدد در منطقه بوده است .
سوم : عده اي هم معتقدند نام ليلان از كلمه عربي ليل يعني شب برگرفته شده است .

3- روستاي قره‌گل : بعضي روستايي كه در كنار بركه اي كه كف آن با سنگ سياه است مي‌باشد .
4- داشبلاغ : بمعني چشمه سنگي است .

5- قوشيقه : نام صحيح آن قوش قايا بمعني دو تخته سنگ پر شيب كنار هم مي‌باشد .
6- قوزلو : نام صحيح آن قوزلي بمعني جائيكه در آن گردو بسيار مي كاشته‌اند .
7- سرمه‌لو : نام صحيح آن سورملي بمعني زمين حاصلخيز و قابل شخم زدن مي‌باشد .
8- شرانلو : نام صحيح آن شورانلي بمعني جائيكه در آن گياهان شور به وفور مي‌رويد .
9- تازه قلعه : نام صحيح آن تازا قالا بمعني قلعه جديد مي‌باشد .
10- يولقونلو جديد و قديم : بمعني جائيكه در آنجا گياه خودروي يولقون بسيار مي‌روييده است .
11- قلعه جوق : نام صحيح آن قالا چيغ كه قالا در تركي بمعني حصار سنگي و چيغ بمعني حصار چوبي گفته مي‌شود .
12- كوره بلاغ : كورا بلاغ بمعني روستايي كه در كنار چشمه خشك ايجاد شده مي‌باشد .
13- ساري قيه : نام صحيح آن ساري قايا بمعني روستايي كه در نزديكي صخره سنگي زرد واقع شده باشد .
14- قره چناق : بمعني جائيكه در نزديكي چشمه‌اي ايجاد شده كه چوپانان محلي از آن استفاده كرده اند نام نهاده شده است .
15- ناخرچي بلاغي : بمعني جائيكه در نزديكي چشمه اي ايجاد شده كه چوپانان محلي از آن استفاده مي كردند نام نهاده شده است .
16- آغجه مشهد چاردولي : ساكنين اين روستا از اقوام مهاجر چاردولي شهرستان شاهيندژ بودند .
17- چاللو:به معني نوعي گياه خاردار است كه در محل روستا به وفور يافت ميشود.
18-قوزچي اولن: به معني محل مدفون شدن يكي از چوپانان محلي ميباشد.



سؤزوموز


نامهاى جغرافيايى تركىدر بويين زهرا٫ تاكستان و....


در استان آذربايجانى قزوين٫ على رغم تعويض تاسف بار بسيارى از نامهاى جغرافيايى تركى با نامهاى فارس و عدم كاربرد زبان تركى در نامگذارى هاى جديد در سده بيست از طرف دولت ٫ خوشبختانه هنوز هم نامهاى جغرافيايى بىشمار تركى موجود مىباشند. در زير به بعضى ديگر از نامهاى جغرافيايى تركى در شهرستان بويين زهرا٫ تاكستان و برخى بخشهاى هاى مجاور٫ همراه با معانى آنها اشاره مىشود. البته كه اين ليست كامل نبوده و تمام اسامى جغرافيايى تركى اين بخش از آذربايجان را در بر نميگيرد. نامها با الفباى تركى استاندارد نوشته شده و در داخل [ ] فرمهاى رايج آنها در فارسى آمده اند :

آختاج : حيوان اخته شده. وارد زبان فارسى نيز شده است.
آقا [آغا]: كلمه اى مغولى از ريشه "آكا"٫ به معنى برادر بزرگتر٫ شخص محترم ...در "آقا آباد"٫" آقابابا"...
آلتين [آلتون]: طلايى و سرخ. از ريشه "آل" به معنى سرخ٫ معادل "اولان" مغولى. در اسامى "آلتين كش"....
آلين٫ آلينجا[آلن٫ آلنجه]: جبهه مقابل٫ ميدان (از ريشه "آلان" تركى-مغولى به معنى ميدان). در اسامى "آلين قالا" . در ايران و آذربايجان و آسياى صغير به نامهاى "آلين قالا" و "آلينجا قالا" بسيار برخورد مىشود.
آغاج [آغاش٫ آقاج٫ آقاش]: درخت. در اسامى "قره آغاج", "آرمود آقاشلو".....
آرداق [آردق]: پشت هم چيده شده.
آرپا: در "آرپادره" ( دره جو).
اوجاق٫ اجاق: آتشگاه. ريشه كلمه از "اود" به معنى آتش٫ اصل آن اوداق=اود+آق.
ايچ: درون و قسمت تويى٫ نهانى.
ايل: طائفه٫ مردم. در نام "ايل چپان" ("ائل چاپان"٫ كسى كه مردم را يغما مىكند)
بالا: كوچك. در اسامى "بالاخانلو"....
باش: سر٫ اصلى و عمده. در اسامى "باش گل" به معنى درياچه و استخر اصلى.
بايير [باير]: به معنى زمين ناهموار مورب٫ از ريشه عربى. در اسامى "قره باير", "سارى باير"....
بوز:[بز]: رنگ خاكسترى٫ خاكى روشن. در اسامى "بزجه"٫ "بزچه لو".
بگندى [بكندى]: اسم شخص. از مصدر" بگنمك" به معنى دوست داشتنى و محبوب.
بولاق [بولاغ٫ بلاق٫ بلاغ]: چشمه آب. در اسامى "آغ بولاغ٫" (يعنى سفيد چشمه) "قره بلاغ" (يعنى سياه چشمه), هاشم بلاغى, "ياستى بلاغ" (چشمه صاف و هموار), "قرخ بلاغ"=" قيرخ بولاق", (يعنى چهل چشمه), "بش بلاغ" (پنج چشمه), "قورو بولاغ" (يعنى چشمه خشك), "ملا بلاغى"٫ "ساوه چاى بلاغ"٫ "فاطمه بولاغى"٫" شاه بلاغ".....
بى [بيگ٫ باى]: به معنى ثروتمند٫ شوهر٫ مسئول٫ مافوق٫ رتبه اى ادارى و نظامى در دول ترك .... در اسامى "بيگلر"٫ " مراد بيگلو "٫ "-بيگ"....
بزولچين: "بيزوولوچين=بيزوو+لو+چين"=صاحب گوساله. "بيزوو" فرم آذرى "بوزاغى" قديم است.
داش [تاش]: سنگ٫ سنگى. در اسامى "داش تپه", "قره داش"٫ "قلعه قرا داش"٫ "داشلوجه" (داشلىجا به معنى سنگلاخ)٫ "داش بلاغ" (به معنى چشمه سنگى)....
دام [تام]: ساختمان٫ بنا. در اسامى "آقجه دام" (بناى سفيد).
داراق [درق]: به معنى جدا و پخش كننده٫ شانه٫ از مصدر "داراماق". مجازا راه فرعى و مالرو كه ازراه اصلى جدا مىشود.
دورو [دورى] : در نام "دورجه " به معنى آب زلال و صاف.
ديزه [تيز-ديز]: جاى بلند و مرتفع. به صورت "دژ" به زبان فارسى داخل شده است. در نام "ديزچى".
تپه: از كلمات مشترك بين زبانهاى اورال آلتايى و هند و اروپايى. در اسامى "داش تپه", "قارا تپه"= "قره تپه"٫ "قاباق تپه" (تپه كدو)٫ "اوچ تپه"٫ "حاج تپه"٫....
تورپاق [توپراق]: خاك٫ خشك. در اسامى "قراتورپاق"...
تولكو [تولكى]: روباه. در تولكى تپه (تپه روباه)
خان: همريشه با عناوين و رتبه هاى "خاقان"٫ "قاآن" و غيره٫ بزرگ٫ محترم٫ سركرده٫ سلطان٫ ارباب ...... برخى آنرا از منشا چينى دانسته اند. در اسامى "بالا خانلو"٫ "قويجوق خان "٫ "خان كندى"٫ "خان آباد"٫ "خان چايى"....
-جا ,جه: پسوند قيد حالت. "آقجه دام", "آغجا كند"= "آقجه كند "," دورجه" (آرام٫ زلال), "ينگه جه" (نو٫ تازه) ٫ "قيزيلجه قشلاق (قشلاق سرخ)٫ "داشلوجه" (سنگلاخ٫ سنگى) ٫ "شورجه" (شورزار)٫ "ياريمجه باغ"٫" آغجه مزار"٫ "آقجه خرابه"٫ "بزجه"٫ "بزچه لو" ....
-جيق٫ جوق: ادات تصغير. "قالاجيق= قلعه جوق"( قلعه كوچك), "قويجوق خان",....
چناقچى: "چاناق" به معنى ظرف ٫كاسه ٫ بشقاب... وارد زبان فارسى شده است. امروزه "چاناق آنتئن" به معنى آنتن ماهواره (ديش) است.
چاريق [چارق٫ چرخ]: نوعى پاپوش. از زبان تركى به زبان فارسى وارد شده است. در اسامى "چرخلو"....
چاپاق [چپق]: از ريشه "چاپماق". به معنى چيزى كه بسيار سريع و تند حركت مىكند ويا روان مىشود. در "چپقلو". (همچنين در نام "ايل چپان").
چه٫ جه: ادات تصغير. "قلعه چه", "گلجه"(استخر كوچك)...
چى: معادل "چين" مغولى در "قمچى آباد"٫ "بزولچين" (بيزوولوچين =بيزوو + لو + چين = صاحب گوساله) ٫ "سورتچين".
كند: روستا. محتملا از زبان سغدى. در اسامى "قليج كندى" (ده خلج ها), "آغجا كند"= "آقجه كند".....
كيشى: مرد و انسان. در نام كوه "كيشى اولدوره ن=انسان كش٫ مردافكن)
گديك [گدوك]: گردنه.
گؤك: آسمان٫ آبى٫ سرسبز. دراسامى "گؤك باغى"....
گؤل [گل]: درياچه٫ استخر. در اسامى "باش گؤل", "گؤل باشى", "گلجه"٫ "كل گلى چاى" ="كل گؤلو چايى" (رودخانه درياچه كل)٫ "گلجه"....
گونلو: از "گؤن" (چرم)+لو به معنى لباس چرمى ويا از آفتاب "گون"+لو به معنى آفتابگير.
-لر: پسوند جمع. در " بيگلر"٫ ٫ قيرمزلر٫" شيخلر"....
-لو: ادات نسبيت . معادل "اولوس" مغولى در تركى غربى. پس از نام گروهها به معنى خلق و قوم است. در نامهاى "مورانلو", "قانقانلو", "آغيزلو"٫ "تورپاقلو", "سولو دره", "آرمود آقاشلو" ," بيانلو"٫ "سيچانلو"٫ "بالاخانلو٫" چپقلو"٫ "خليفه لو" "قشلاق چرخلو"٫ "ولىجانلو" "مراد بيگلو"٫"بزچه لو"....
قالا [قله٫ قلعه]: از ريشه تركى "قالقا" به معنى سپر و حفاظ. در اسامى "آلين قالا"٫ "كوه قره قلعه"," قلعه جه"٫ "قلعه قرا داش", "قالاجيق"=" قلعه جوق" (يعنى قلعه كوچك), "قره قلعه"(يعنى قلعه مستحكم٫ در تاكستان)٫ "سايين قلا" (قلعه مهم و ارجمند)٫.....
قارپيز [قارپوز]: خربزه. در نام "قارپوز آباد" ("قارپيز اووا"=كشتزار خربزه).
قامچى [قمچى]: به معنى شلاق و چوبكى كه "قام"ها٫ روحانيون "شامان" با آن در مراسم دينى تركها و مغولها بر طبلها مىكوبيده اند. در نام "قمچى آباد".
قافلانكوه: "قافلان" ويا "قاپلان" به معنى پلنگ است. (-"لان" محتملا از ريشه چينى "لونگ" به معنى اژدها است كه در نام هاى بىشمار حيوانات به تركى موجود است: "ايلان"٫" جئيلان-جئيران"٫ "سيرتلان"٫ "كوهئيلان" ٫"آرسلان"٫ "قافلان" ٫ "قولان"٫ "ترلان".....)
مورانلو: كلمه مغولى به معنى رودخانه٫ معادل "چاى" تركى. در اسامى "قشلاق مورانلو".
قيشلاق [قشلاق]: فصل سرد ويا محل گذراندن موسم سرد. از اين معنى دوم مجازا پادگان (كه سربازان زمستان را در آنجا بسر مىبردند). در اسامى "قشلاق مورانلو", "قشلاق قارا"٫ "قيزيلجه قشلاق"٫" قشلاق چرخلو"٫" قشلاق بشارت"...
قازان [قزان]: از مصدر "قازانماق" به معنى شخصى كه پيروز است. در نام "قزانداغى" در تاكستان.
قيزيل [قزل]: سرخ. در اسامى "قيزيل قيه"(صخره سرخ)٫ "قيزيل اوزن"(رودخانه سرخ)٫" قيزيلجه قشلاق".....
قورو [قورى]: خشك. در اسامى "قورو بولاغ"..
قولو [قلى]: از ريشه "قول" به معنى اسير٫ بنده و خدمت كننده (از اين ريشه "قوللوق" = خدمت). در اسامى "يازار قلى"....
قويو:[قويى] چاه. در اسم "آق قويو".
قويجوق: "قوى" به معنى بستر دره و شكاف. "جوق" پسوند تصغير است. در"قويجوق خان " .
قايا [قيه]: صخره. در اسامى "گديك قيه سى" (صخره گردنه), "قايالوخ"٫ (صخره زار)٫ "قيزيل قيه"٫(صخره سرخ)٫ "ارمنى قيه سى" ٫ "آقجا قيه"(صخره سفيد).....
قاينارجا [غينرجه]: آب زيرزمينى خودجوش. از مصدر "قايناماق"(جوشيدن).
سايين [صايين]: از ريشه مغولى به معنى زيبا و با ارزش و مهم. در" صايين قلعه" به معنى قلعه مهم.
ساتيق [ستق]: فرم آرخاييك آن "سالتيق" ويا "سارتيق" (ريشه كلمه سلجوق). به معنى آزاد٫ رها٫ بيعانه....
سونقور [سنقر٫ سونقار]: نوعى باز است كه از انواع ديگر بازها درشت تر و قوى تر است.در نام "سنقرآباد" به معنى جلگه سونقور.
سورو [سورى]: گله. در نام "سورى داغ".
"سورتچين". از مصدر "سورمك" به معنى راندن٫ مراقبت٫ پادويى...مجازا چوپانى كه گله را به ييلاق مىبرد.
سارى: زرد. در اسامى "سارى دره", "سارى باير"....
ساريجلو: "سارى+جا+لى=سارى+جه+لو"٫ ويا "سارى+جالو=صارى +چالى" به معنى بوته ها وشاخه هاى زرد.
سو: آب٫ باريكه آب٫ رود. "سولو دره"(دره پر آب)٫ " شيرين سو"....
سينك: مگس. از مصدر "سينمك" به معنى نشست كردن و هضم شدن.
ياريم: از ريشه "يارماق" به معنى دو نيم كردن. در نام "ياريمجه باغ" . "ياريمجا" نوعى خوراك است كه نصف آن از آرد و نصف ديگر آن از پنير و يا "قيمه" است ("قيمه" هم كلمه اى تركى است).
ينگى : فرم آرخائيك "يئنى" به معنى نو٫ تازه. در اسامى "ينگى جك" ٫ "ينگى كهريز"...
ينگه: از ريشه "يئنى" فوق (يئنى +گه) مجازا به معنى زن برادر٫ عمو ويا دايى. در اسامى "ينگه جه".
ياماق [يمق] : از ريشه "ياماماق" تركى به معنى بخيه و رفو كردن٫ كمك نمودن...يكى از معانى قديم "ياماق" ياور٫ كمك كننده و معاون است.
ياغچين: "ياغ" (از ريشه "ياغ" تركى به معنى نزديك شدن٫ ريشه كلمه فعلى "ياخين"٫ ن پسوند تاكيد است)+ "چين" (پسوند مغولى معادل "چى" تركى). به معنى كسى ويا چيزى كه نزديك ويا مجاوراست.
يام: اسب و حيوان "چاپار" ومحل استقرار آنها. در اسامى "يام چشمه"....("چاپار" هم كلمه اى تركى است).
ياناق[يناق]: از "ياناق" به معنى شعله (از "يانماق")٫ گونه ويا از "يوناق" به معنى محل شستشو (از "يوماق")
يايلاق [ييلاق]: فصل گرم ويا محل گذراندان موسم گرم و خنك. در " تخت ييلاق"...
يولاق [يلق]: باريكه راه٫ راه كوچك.
يابى[يابو ]: اسب كوچك سوارى. در اسم "يابولى"٫ (صاحب يابو).
و اسامى بسيار ديگر مانند قره قورتان٫ قارياتان و يندرباش.....

ادامه دارد

گئرچه يه هو !!!



سؤزوموز


بويين زهرا و آوج آذربايجان


شهرستان بوئين زهرا در جنوب استان آذربايجانى قزوين٫ در دشت قزوين و در دامنه هاي شمالي رشته كوهى كه در بعضي از نقاط مرز بين استان هاى قزوين، همدان و مركزى مي باشد بنا شده و از نظر ارتباطي در مسير جاده تهران ـ همدان و جاده ساوه قرار دارد. اين راهها نواحى جنوبى و شرقى آذربايجان (نواحى مجاور ترك نشين استانهاى تهران٫ مركزى و همدان) را به نوحى شمالى آذربايجان (استانهاى قزوين و زنجان) متصل مي كند .

مركز شهرستان بوئين زهرا، شهر بوئين در 135 كيلومتري تهران و 55 كيلومتري شهر قزوين واقع شده است. اين شهرستان داراي 5 بخش مركزي (بوئين)، آوج، شال، اسفروردين و دانسفهان مي باشد. مركز بخش آوج شهر آوج است كه در فاصله 123 كيلومتري جنوب غربي بوئين زهرا واقع شده است. آب و هواي غالب اين بخش هم مثل ساير نقاط آذربايجان كوهستاني است . ارتفاعات خرقان غربي در غرب و كوههاي آق داغ در شرق اين بخش از جمله مهمترين كوهستانهاي آن را تشكيل مي دهد. خره رود ( طويلترين و پر آب ترين رود شهرستان)٫ ساوه چاي٫ آوه رود از رودهاى مهم بوين زهرا مىباشند.

با وجود مراتع سرسبز در دامنه كوهستانها اساس فعاليتها و اشتغالات مردم اين بخش را مانند ديگر نقاط آذربايجان٫ كشاورزي٫ دامداري و باغدراي (توليد انگور) تشكيل مي دهد. ، در زمينه صنايع دستي نيز مانند تمام نواحى ترك نشين ايران و آذربايجان قالي بافي (بويژه فرش هاى افشار و تكاب) و منجق دوزي رواج دارد. موردي مهم از ديد تاريخي ، زلزله خيز بودن اين ناحيه باز هم مانند اكثر نقاط ديگر آذربايجان است. زلزله اخير كه در استان هاى آذربايجانى قزوين٫ زنجان و همدان در اول تيرماه گذشته رخ داد ٫ براساس آمار رسمى بيش از دويست نفر كشته به جا گذاشت و خسارات و ضايعات فراوانى در مناطق روستايى به بار آورده تعدادى از روستاها را صددرصد تخريب نمود.

زبان هاى رايج در شهرستان بويين زهرا، تركي و جزاير زبانى تاتي مي باشند. با اينهمه اكثريت مطلق مردم شهرستان ترك مي باشند: " "سازمان شهردارىهاى استان قزوين" http://www.qazvin.net/taghsimat-booeen.htm "...زبان رايج در شهرستان بويين زهرا، تركي وتاتي مي باشد. اكثريت مردم ترك زبان مي باشند. ..."

توضيحاتى در باره چند كلمه تركى بكار رفته در نوشته فوق:

آغ [آق٫ آغجا٫ آقجا٫ آغجه٫ آقجه] : سفيد٫ كم شمار٫ كم تراكم. آق داغ به معنى كوه سفيد (كم تراكم) است. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان بويين زهرا و تاكستان و...: آغ بولاغ, آق قويو (يعنى چاه سفيد), آقجه دام (يعنى ساختمان سفيد), آغجا قيه (يعنى صخره سپيد) ٫ آقجاكند (ده سفيد)٫ آغ كهريز٫ آق مير, آق بابا....

داغ [داق٫ تاق٫ تاغ] : كوه. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : آقداغ=آق داغ , جرن داغ (كوه آهوى زرد), قوشا داغ(جفت كوه) , تكين داغ (كوه شاهزاده), قازان داغ (كوه قازان=پيروز)٫ سورى داغ (كوه گله)....

چاي: رودخانه. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : ساوه چاى٫ چاى بلاغ (رود چشمه), ميانچاى

قارا[قرا٫ خره ٫ قره:] سياه٫ متراكم٫ قوى و انبوه. . مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : قارارود, خره رود ٫ قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,كوه قره قلعه, قره آغاج, قره باير, قشلاق قارا٫ قلعه قرا داش, قره قلعه٫ قره چنگول٫ قره كوسه لر٫ قره باغ٫قره قرقان٫ قره تيره٫ قره ياتاق٫ كوه قره ميل.....

آوه٫ [اويا٫ اووا٫ يووا] : در كلمه آوه رود و نيز نامهاى بسيار مختوم به آباد. اوبا و يا اووا در تركى قديم به معنى محل زندگى٫ جلگه٫ مرغزار٫ دشت باز و غيره بوده است. اين كلمه در زبانهاى تركى به شكل“iy. ey. oy. uy. Iay. yuy. ev. oba وجود دارد. بسيارى از نامهاى جغرافى آذربايجان و خراسان و ايران كه متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسى به خطا به شكل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند٫ در واقع به اوبا-اوواى تركى(uwa٫ oba/uba٫-wa, -oa, va, -uo٫ ) ختم مىشده اند. كلمه يووا در تركى (به معنى لانه ) نيز با اوبا همريشه مىباشد.

قالي: ضخيم و كلفت. كلمه قالين تركى (+ن: پسوند تاكيد) از اين كلمه ريشه مىگيرد.

منجق:[ مينجيق٫ بنجق٫ بونجوق٫ مونجوق] دانه هاى سنگهاى قيمتى٫ چنين دانه هايى (و نيز ناخن شير و ...) كه بر پرچمها (توغها) ويا طبق باورهاى تركى براى جلوگيرى از چشم زدن به دم اسب بسته مىشد. پرچمهايى كه داراى چنين سنگهاى قيمتى ويا دانه هايى بوده اند. همچنين نام پدر آتيللا از تركهاى هون .(كلمات پرچم و طوغ نيز تركى مىباشند)

ساوه: [ساو-سابو ٫ ساوا] به معنى زدن٫ كوبيدن و دفع كردن است.(ريشه كلمات تركى امروزين ساواش٫ سووماق٫ سوووشماق...سوورماق).سابير ويا ساوار همچنين نام اقوامى از تركان باستانخزر ٫ كومان٫ اوقور و بولغار و...و نام شخص نيز بوده است. همچنين ساو- چاو با بسط معنى از دفع و پخش كردن به معنى شان٫ شهرت٫ صدا و پيغام ...نيز مىباشد. كه به اين معنى اخير در نامهاى سبلان=ساو آلان و تركيب سوز سوو باقى مانده است.

آوج : به تركى نام نوعى پرنده

خرقان:[قره قان] (معادلQôroxan قرخان مغولى) به معنى رود كوچك ويا باريكه آب كوهستانى. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان بويين زهرا و تاكستان و... : قره قرقان٫ و خرقان. در ريشه شناسى خرقان نام تركهاى قاراخانى نيز پيشنهاد شده اند. (هنوز در استان قزوين و مناطق ترك نشين جوار آن در استان تهران به نام چيگيل ويا چگين برخورد مىشود كه طائفه اى ازتركهاى قاراخانيان هستند كه در اين نواحى از آذربايجان ساكن شده بودند)

ادامه دارد

گئرچه يه هو !!!!





سؤزوموز


طوائف و گروههاى تاريخى تركى در استان قزوين


در بررسى اسامى جغرافيايى تركى استان آذربايجانى قزوين الگويى كه فورا به چشم مىخورد وجود اقلا چهار لايه و موج متفاوت به لحاظ كرونولوژيك از گروههاى انسانى تركى و يا چهار مجموعه مختلف نامهاى تركى است. اين چهار لايه عبارتند از :

1- تركهاى باستان : ورود اين گروه به آذربايجان از طريق شمال٫ از قفقاز و پيش از اسلام بوده است.
2- تركهاى ميانه: ورود اين لايه از طريق شرق از آسياى ميانه و خراسان و پس از ظهور اسلام تا حمله مغول بوده است.
3- مغولها: كه بدنه اصلى توده اى كه نيروهايشان از آن متشكل شده بود را تركها تشكيل مىدادند.
4- تركهاى جديد: عمدتا تركهاى قزلباش از خاك عثمانى (تركيه ٫ سوريه و عراق فعلى)٫ از طرف غرب٫ پيش و پس از تشكل دولت تركى آذرى صفوى .

حتى گاها هر دو و يا سه فرم متعلق به لايه ها و دوره هاى زمانى متفاوت يك كلمه٫ توامان در اين استان وجود دارد. مثل آقاجرى=آغاجرى (فرم باستانى) و قجر-قاجار (فرم جديد) نام طائفه به معنى انسان جنگلى٫ قليچ=قلج (فرم باستانى) و خلج (فرم جديد) نام خلقى ترك. و يا در برخى موارد معادل مغولى اسامى نيز همراه اصل تركى آنها همزمان در اين استان ديده مىشود. مانند تكين (تركى) و چيگين=چگين (مغولى) به معنى شاهزاده٫ موران=مورن (مغولى) و اؤزه ن=اوزن-چاى (تركى) به معنى رودخانه٫ جرن (مغولى) و جئيران=جيران (تركى) به معنى آهوى زرد....

از نمونه هاى بسيار جالب ديگر سه كلمه "آلتين=آلتون" (تركى باستانى)٫ "قيزيل=قزل" (تركى ميانه)٫ "قيرميزلر=قرمزلر" (تركى جديد) به معنى سرخ فارسى مىباشند كه نشانگر وجود اقلا سه موج متفاوت مهاجرين ترك در مقاطع مختلف زمانى به اين ديار آذربايجانى اند.

من امروز به بعضى از اسامى گروهها و طوائف تركى كه در نامهاى جغرافيايى استان آذربايجانى قزوين هنوز هم حفظ شده اند مى پردازم:

1- ترك: در باقرآباد ترك. كلمه "ترك=تورك" كه نام ملى بزرگترين گروه قومى ايران است به معنى قوت٫ قدرت٫ شهامت٫ شخص و دوره بالغ و نيرومند شدن و رسيدن و جوانى و زيبايى...مىباشد.

2- قز: در نامهاى "قزار بىبى"٫ "قز قلعه" (در تاكستان). "قز"٫ "غز" ٫ "گز"٫ غوز.... نامى است كه تاريخ نويسان عرب به تركهاى اوغوز داده اند. (معادل "اوز" در منابع اروپايى و بيزانسى). اوغوز كلمه اى مركب از اوق+اوز است كه به معنى اوق ها و يا قبيله هاست. تركهاى اوغوز مركب از 24 قبيله بوده اند. دولت گؤك تورك (پيش از اسلام) و دولتهاى سلجوقى٫ خوارزمشاهى٫ عثمانى٫ آق قويونلو٫ قاراقويونلو٫ صفوى ٫ قاجار .....همه دولتهايى هستند كه تركهاى اوغوز تاسيس نموده اند. پس از قرون 10-12 اين كلمه كم كم فراموش و جاى خود را به "توركمان-توركمن-تركمن" داده است.

توضيحى در باره كلمه قالا : همانطور كه پيشتر نيز گفته شد قالا [قله٫ قلعه] از ريشه تركى "قالقا" به معنى سپر ٫حفاظ٫ حصار٫ دژ٫ سنگر٫ استحكامات نظامى و قلعه و مجازا مدافعه كننده و تدافع ٫ پاسدارى٫ محل تجمع سپاهيان است . كلمه قالقا كه ريشه "قالخان" تركى (سپر) نيز هست بعدها فرم امروزى "قالا "را پيدا نموده كه غير از "قلعه" عربى است و به شكل "كالا" "كلا" و "كلات" به زبان فارسى نيز وارد شده است.

امروزه در تمام سرزمينهايى كه روزگارى اوغوزها زندگى مىنموده اند از افغانستان و خراسان و ايران و آذربايجان و عراق و تركيه و اروپاى شرقى و مولداويا به نام "قيز قالا=قز قلعه " بسيار برخورد مىشود كه يادگار تركهاى اوغوز پيش از قرون 10-11 ميلادى است. بنابراين تركيب قيزقالا =قز قلعه به معنى اوغوز قالا(سى) "استحكامات نظامى اوغوز" بوده و ترجمه آن به شكل "قلعه دختر " نادرست است.

3- تات: تات در زبانهاى اورال آلتاييك و از آن جمله در تركى به معنى خدمتكار٫ بيچاره٫ فقير٫ ساده لوح٫ چلفتى٫ پست٫ بيگانه ٫ ايرانى٫ فارس ٫ غيرترك و غيره بكار رفته است. در تركى آذرى امروزى نيز از جمله به غير تركها مخصوصا فارسها٫ تات ميگويند.

4- قزوين: كلمه قاز-قاد-كاس-كاد در تركى و ديگر زبانهاى آلتايى به معنى صخره٫ كوه صخره دار٫ شيب تند مىباشد. اين كلمه (ريشه كلمه "قايا=قيه"ى تركى امروزى به معنى صخره) در ريشه شناسى كلمه "قفقاز" نيز پيشنهاد شده است. علاوه بر آن "كاس" نام طائفه اى باستانى است كه از جمله در تشكل تبارى خلق تركى قزاق كنونى نيز اشتراك داشته است.

بر طبق روايات تاريخى ديگرى نيز٫ "كوز- قاز " نام دختر افراسياب "خاقان" بنيادگزار خاندان سلطنت "خان"ها٫ "تگين" ها و "تريم" ها٫ و پدر قاز٫ بارمان٫ و بارس قان كه هر كدام به نام خويش شهرى پى افكندند مىباشد. شهرى كه به اسم "قاز" نامگذارى شد شهر قزوين در آذربايجان ايران٫ كه اصل آن " كاز اوينى- قاز اوينو" (به تركى بازيگاه قاز) مىباشد است٫ زيرا كه وى در آنجا ساكن بود و بازى مىنمود.

5-چگين-چيگين-چيگيل :نام طائفه اى از تركان مىباشد كه به همراه تركهاى "قارلوق" و "يغما" دولت قراخانيان (قاراخانلى) را بين قرون 10-12 در آسياى ميانه تاسيس نموده اند. سلطانهاى قراخان=قاراخان هميشه از بين اين طائفه چيگيل انتخاب مىشده اند. كلمه "چگين" به معنى شاهزاده بوده معادل كلمه تركى "تكين" مىباشد. در استان آذربايجانى قزوين و بخشهاى مجاور آن به هر دو نام "چگين٫ چگينى" و "تكين" (تكين داغى ) برخورد مىشود.

6- خلج-قليج: در نامهاى خلج كوه, قليچى٫ خلج كندى٫ قليچ... "قالاج" و يا "قلج" نام يكى از قديمىترين گروههاى تركى است كه اولين بار پيش از اسلام به خاك آذربايجان و ايران امروزى وارد شده اند. فرم "خلج" شكل موخر اين نام است. در باره تركهاى خلج نوشته كوتاهى در سؤزوموز نوشته بودم.

7- آقاجرى٫ آغاجرى٫ آغاجارى٫ قجر ٫ قاجار: آغاج ارى (در متون باستانى Agathirs٫Acatsir ) به معنى انسان جنگلى و يا گروهى با توتم درخت مىباشد. آغاج ارى ها از قديمىترين گروههاى تركى شناخته شده در آذربايجان و آسياى صغير و ايران هستند. (پيش از اسلام). "قجر" ويا "قاجار " فرم متاخر اين كلمه است. دولت آذرى "قاجار" در ايران توسط بخشى از آغاج ارى هاى سوريه-تركيه امروزى تاسيس شده است. امروزه بازماندگان آغاج ارى ها در تركيه به نام "تاهتاجى= تاختاجى=تخته چى" كه بر مذهب تركى قزلباشى=قيزيلباشى اند زندگى مىكنند. آغاج ارى هاى باستانى ايران كه در تمام سطح كشور از خوزستان تا آذربايجان و خراسان پخش شده بودند به مرور زمان در خلقهاى فارس و لر و حتى عرب تحليل رفته٫ قاجارها هم تماما فارس زبان شده اند.

توضيحى در باره كلمه "آر"٫ "ار" (ir/er) : كلمه اى تركى به معنى انسان٫ مرد٫ جوانمرد٫ قهرمان ....مىباشد. اين كلمه به شكل پسوند به كلمات ديگر افزوده شده و نام تبار و گروه و طائفه مىسازد مانند : آوار، خزر، مجار، قاجار٫ سابير٫ يازير .... كاربرد "ار" در نام اشخاص در دوران سلجوقى بسيار رايج بوده است مانند گون ارى=گونرى٫ آغاج ارى=آغاجرى٫ سو ارى٫ قز ارى-غز ارى٫ تورك ارى٫=تركرى٫ دنيز ارى٫ يابان ارى٫ قويون ارى....

8-قره خان-قاراخانيان: در نامهاى خرقان و قره قان. قاراخانيان ويا خاقانيه و ايليق خانلار٫ دولتى است كه از طرف تركهاى قارلوق٫ چيگيل٫ يغما٫ توخسى و غيره تاسيس شده است(دو شاخه شرقى و غربى٫ 1042-1212). قسمتهاى جنوبى آذربايجان (مناطق ترك نشين استانهاى قزوين٫ مركزى و تهران) از جمله نقاطى مىباشند كه طوائف تركى تشكيل دهنده قاراخانيان به شكل انبوه در آنجا ساكن شده اند. نامهاى خرقان-قره قان٫ چگين٫ قارلوق و غيره در اين نواحى بازمانده اين طوائف مىباشد.

9-قارلوق=قارلق=قرلق : قارلوقها كه نامشان به معنى توده برف است يكى از قبايل داخل اتحاديه گؤك توركها=گوك تركها بودند و در تاريخ تركى باستان از جمله در سقوط دولت گؤك تورك٫ ساقط نمودن دولت تركى تورگيش=تركش٫ بنيانگذارى دولت خاقانى باسميل=بسمل و دولت قاراخانيان نقش بسيار مهمى ايفا نموده اند.

ادامه دارد

گئرچه يه هو !!!!