Wednesday, April 19, 2006



نقدي بر كتاب « قاضي جهان در گذر تاريخ » اثر : وحيد كاظم زاده

دكتر حسن – م . جعفرزاده

اخيراً كتابي تحت عنوان “ قاضي جهان در گذر تاريخ “ نشر انتشارات احرار تبريز به دستم رسيد . اين اثركه مونوگرافي از منطقه ي قاضي جهان ( از دهستانهاي تابع آذرشهر ) مي باشد ، اثر خامه ي قلم نويسنده ي جوان قاضي جهاني آقاي وحيد كاظم زاده مي باشد .

ضمن اينكه نويسنده ي جوان زحمات و كار در خور تحسين در حق يكي از دهستانهاي منطقه انجام داده است كه شايسته ي ستايش است .كتاب حاوي بعضي از قصورات و اشتباهات نيز مي باشد . از آنجائيكه نويسنده ي اين سطور به اثر سازندگي نقدِ دور از آلودگي به تعصبهاي وحشتناك و تخريبگر اعتقاد دارد . وظيفه خود دانسته است كه در وسع مقال به نقد اين اثر بپردازد . باشد ، كه مفيد واقع شود . ديگر آثار قلمي اين نويسنده ي كوشا و جوان را چشم به راهيم . البته اين نقد از روي كتاب انجام گرديده است . سي دي همراه كتاب را به - رغم ذكر گرديدن در داخل كتاب - ، كتابفروشي ها عرضه نمي كنند و اعلام بي خبري مي كنند و قيمت روي كتاب را دريافت مي دارند .

صفحه ي 13 – طبق آخرين تقسيمات قاضي جهان تابع بخش حومه مي باشد نه بخش مركزي آذرشهر .

صفحه ي 14 – در ثبت اسامي روستاها بهتر مي بود كه اسامي تلفظي توسط مردم نيز در كنار اسامي نوشتاري به كار برده مي باشد . چرا كه از لحاظ « اتيمولوژي » اسامي تلفظي نقش به مراتب ارزنده تري از اسامي نوشتاري ايفا مي كنند . مثلاً محله ي « انگي ائولر » كه در آذرشهر قرار دارد انگراب نوشته مي شود كه معني خاصي ندارد حال اينكه « انگي ائولر » در زبان تركي خانه هاي به هم فشرده معني دارد و دقيقاً بافت اين محله نيز آنرا تأييد مي نمايد . در زمان پهلوي پدر و پسر اسامي بولگه آوار ( از روستاهاي تابع اردبيل ) كه معني سرزمين آوار « نام طايفه اي است » مي داد به اسامي بي ربط « بقر آباد » آخماقايا « صخره ي لرزان » به احمقيه ( از محلات تبريز) سئوان ( چادر ) به ((سگبان )) ( روستاي تابع شبستر ) ، سايين قالا ( قعله ي مقدس ) به « شاهين دژ » ، سولودوز ( دشت پر آب ) به نقده و … جهت مطالعه ي بيشتر رجوع شود به پيوست شماره 3 و 4 كتاب آذرشهر از اين قلم.

صفحه ي 13- روستاي « تاجينه » در مقام تلفظ مردم « تاجيّني » و در كتابت « تاج الدين » است .
صفحه ي 13- رودخانه ي نوشين چاي در منطقه وجود ندارد بلكه توفارقان چاي است كه مردم « سيل چايي » نيز گويند . ( رجوع شود به پيوست شماره ي 5 كتاب آذرشهر از اين قلم .
صفحه ي 14 و 15 : بهتر مي بود مبناي آمار خانوار و جمعيت بر اساس آمار ارگان آمار دهنده و سال آمار دهي اعلام مي گرديد .

صفحه ي 17- عمل به دست آوردن طلا از خاك طلادار را استحصال گويند .

صفحه ي 17- دولي (تگرگ ) [ دُولو ]
صفحه ي 17- يل ( باد ) [ يئل ]
صفحه ي 19- قزل داغ [ قيزيل داغ ] – بيوك سو [ بؤيوك سو ] – بالا آغ گل
بالا آغ گؤل – بيوك آغ گل [ بؤيوك آغ گؤل ] .

در صفحه ي 27 كتاب آمده است « … در كتابها و تواريخ مختلف مورخان ، مطلب مشخص و شاقي در مورد قاضي جهان نيامده و مطلبي به همين نام ذكر نگرديده است ولي مي توان از مطالبي كه در مورد « دهخوارقان » گفته شده چنين برداشت نمود كه قدمت قاضي جهان به دوره ي قبل از اسلام يعني زمان ساسانيان بر مي گردد [!! ] » چنين استنباطي به چه نحو برداشت مي شود جاي سئوال دارد !

در صفحه ي 29 آمده است « … آنچه معلوم گرديده اينست كه نخجير جان برداري به نام جهان داشته كه در دستگاه كسري ، مفتي و قاضي بزرگي بوده است . مي گويند اين دو بردار هر كدام تصميم به ايجاد آبادي مي گيرند كه يكي « آخي جهان » و ديگري « قاضي جهان » را آباد مي كند و هر آبادي به اسم خود آنها معروف مي گردد » بهتر مي بود كه منبع معلوم شونده ارائه مي شد . اگرم فرضي گيريم كه نخجيرجان در« آخي جهان » و جهان « قدجان » را آباد نموده اند و خواهر آنها « توفارقان » را بنا نهاده كه به اسم « ده خواهر قاضي جهان » شهرت يافته است ، بايد گفت : اولاً چرا توفارقان به اسم « ده خواهر قاضي جهان » مشهور شده است و به « ده خواهر نخجير جان » شهرت نيافته مگر جز اينست كه « نخجير جان » در دستگاه كسري مشهورتر از برادرش جهان بوده است ، ثانياً اگر چه در طول زمان كلمات و خصوصاً اسامي مي توانند در محاوره تا حدودي تغيير حالت يابند اما تبديل شدن « نخجير جان » به « آخي جان » و « ده خواهر قاضي جهان » به توفارقان يا حتي « دهخوارقان » ( البته بايد توفارقان را مبنا گرفت چرا در تغيير حالت كلمات اصطلاح كاربرده شده در تلفظ را مبناء مي گيرند ) نه تنها بعيد بلكه مي توان گفت نشدني به نظر مي رسد .

در همين صفحه كه مؤلف در پي تنوير افكار عمومي است ! در پاراگراف چهارم آنچنان كه از مقايسه اين پاراگراف با ديگر صفحات كتاب از شيوه ادبي آن استنباط مي شود از متون قديمي است كه بهتر مي بود مولف در داخل گيومه مي آوردو به منبع آن نيز اشاره مي كرد ، در ادامه ي اين مطالب آورده اند : « … بدين معني كه « قاضي جهان » به حساب ابجد ( 970 ) مي شود و چون از آن رقم 14 ( دو الف = 2 و ح = 8 و د = 14 ) يعني آحاد نام مذكور را كم كنيم عدد ( 956 ) يعني سال وفات قاضي جهان بدست مي آيد . لذا از آنچه گفته شد و با توجه به اسناد ديگر ( كدام اسناد ؟ ) اين مسئله در ذهن تداعي مي شود كه وي هيچگونه نسبتي با مردم اين ديار نداشته و فقط تشابه اسمي داشته است » از كجاي اين مطلب و نيز به استناد كدام « اسناد ديگر ؟ » استنباط مي شود كه آقاي « قاضي جهان » هيچ نسبتي با دهستان قاضي جهان يا مردم آن ندارد ؟ البته تلقي نشود كه اين قلم در پي مرتبط ساختن نام اين روستا به اسم « قاضي جهان » وكيل دوره ي صفوي است .

صفحه ي 39 – قضاوت جريان خودمختاري آذربايجان در سال 1324 – 1325 مغرضانه مي نمايد . اولاً مگر « خود مختاري آذربايجان در چهار چوب هويت هاي فرهنگي ، نژادي ، جغرافيايي و قومي ترك … كه با حفظ تماميت ارضي كشور ( كه ) به خلق آذربايجان نويد مي دهند … » جرم و اساساً كار غير انساني است ؟ ثانياً اين قسمت در پارادوكس بقيه مطالب است كه آمده است « … خواب اتحاد آذربايجان آن سوي ارس را مي بيند … » معلوم نيست كه حكومت فرقه حفظ تماميت ارضي كشور را خواستار است يا اتحاد با آذربايجان آن سوي ارس ؟

بايستي در جريان فرقه دموكرات از بينش « قوام السلطنه اي » حاكم بر اكثر نويسندگان و محققان اين جريان بيرون آمد . چرا كه حكومت فرقه در آذربايجان بر اساس خود مختاري بود نه تجزيه ايران و اين حركت پيشه وري در شرايط اتوكراسي پهلوي الگويي بود براي ديگر خلقهاي ايران كه كاملاً در ارتباط هم بودند ( رجوع شود به روزنامه ي آذربايجان – سخنراني هاي پيشه وري – اركان فرقه دموكرات آذربايجان « 25 و 1324 » ) و شخص پيشه وري در سخنراني هايش و مقالاتش ( منشر در منبع بالا ) نجات آذربايجان را الهام بخش براي ساير خلق هاي ايران مي دانست . بر اين اساس در دولت پيشه وري وزير امور خارجه وجود نداشت و خود را تابع سياست خارجي ايران مي دانست . فرقه بعد از چند ماهي با حكومت مركزي سر ميز مذاكره نشست و در جوي دموكراتيك خواسته هاي آذربايجان مثل پيشنهاد والي از طرف آذربايجان و تأييد آن توسط دولت مركزي حق تدريس و تحصيل به زبان تركي آذري ، اختصاص بخشي از درآمد آذربايجان به اين منطقه موافقت و والي پيشنهادي دكتر سلام اله جاويد توسط دولت مركزي تأييد و در آذربايجان بر سر كار آمد و دولت پيشه وري به ميل خودكنار رفت . اما حركت مزورانه قوام السلطنه كه متعاقب توافق و لشكر كشي به آذربايجان حاصلي جز كشتار تبعيد و زنداني قريب 150000 روشنفكر آذربايجاني و به آتش كشيدن كتب تركي در ميدان ساعت تبريز چيزي غير از بدبختي ها ( و همان گراني ها و قحط زدگي ها كه در كتاب مؤلف ، سخن رانده ) به همراه نداشت . در زمان فرقه كارهاي اساي زيادي چون تأسيس دانشگاه تبريز ( البته بعد از جريان حمله قوام السلطنه دانشگاه تعطيل و در سال 1326 در جريان مسافرت محمد رضا پهلوي دو مرتبه افتتاح گرديد كه به خاطر زير سئوال بردن خدمات حكومت فرقه تأسيس دانشگاه را 1326 اعلام مي كنند ) برق كشي به خيلي از شهرها ، تأسيس راديو و تلويزيون و ايجاد كارخانجات بافندگي و راه آسفالت و تقسيم اراضي اولين بار بين مردم انجام گرفت . براي اولين بار در تاريخ ايران زن ايراني در محدوده ي آذربايجان داراي حق انتخاب كردن و انتخاب شدن در راي گيري ها پيدا كرد و … در اين مورد سخن زياد است براي درك بهتر اين برهه از تاريخ كشور بهتر است به آثار نويسندگان بي طرف رجوع كرد نه به تاريخي كه عمدتاً متعاقب حمله ي « قوام السلطنه » و در زمان دولت او ديكته شده و ادامه يافته است . كتاب « سرزمين شگفت انگيز با مردمي مهربان » از ويليام داگلاس مستشرق امريكايي كه خود شاهد قضايا بود از آن جمله است .

صفحه ي 73 – سطر 10 ، گيرخ نوداني ـــ ( قيرخ نوودان ) يعني چهل ناودان .
صفحه ي 96 – در سطر دوم « ليسان » لهجه ي محلي است ، اصل اين كلمه « نيسان » كه چهارمين برج سال تقويمي كشور تركيه نيز مي باشد .
سطر پنجم ، « قيرخ بش » [ قيرخ بئش ] .
سطر هشتم ، « قورا پيشين » [ قورا پيشيرن ] .
سطر 12 ، بيوك چله [ بويوك چيلّه ] – سطر 13 ، بالا چله --- [ بالا چيلّه ] – سطر 22 ، قريش ــــ [ قارينج ] – سطر 24 ، آدام بويي --- [ آدام بويو ] - سطر 26 ، اولچي --- [ اولچو ] .
صفحه ي 97- سطر اول ، اووج – [ اوووج ] – سطر 6 ، خلچه – [ خالچا ] .

صفحه ي 98 - در نوشتار مثل هاي رايج منطقه نه جنبه ي لهجه مردم مبناء است نه جنبه ي ادبي زبان تركي كه بهتر بود يكي از اين پارامترها مبناء قرار مي گرفت . كه ذيلاً تصحيح شده ي كلمات در داخل كادر منعكس گرديده است .

1- چراغ [ چيراق ] اوز ديبينه ايشيق ورمز [ وئرمز ] .
2- پيچاق [ بيچاق ] اوز دسته سين كسمز.
3- قودالاسون [ قودالاسان ] قورتي [ قورتو ] چيخار
4- آتا مينماغين [ مينمگين ] بير عيبي وار آتدان دوشماغين [ دوشمگين ] مين عيبي وار ( آتا مينمك راحاتدي ، آت دان يمماخ [ يئنمك ] چتيندي [ چتيندير ]
5- يئمه ميسن قاز اتيني نه بيليسن [ بيلرسن ] لذتيني
6- قورد دومانليغي سوور [ سئور ]
9- هاميني بذر [ بئزر ] ئوزي [ اوزو ] لوت گذر [ گئزر ]
12- نسيه [ نيسييه ] كيرمز كيسيه [ كيسييه ]
13- ماليم خراب [ خاراب ] اولونجان قارنيم خراب [ خاراب ] اولسون
14- آغ ايتين پانبقچيا [ پانبيقچييا ] ضرري وار
15- تويدا اوينيانين [ اوينايانين ] بويون گورللر [ گوررلر ]
16- قويوني [ قويونو ] اولان قودران [ قورددان ] قوخماز [ قورخماز ]
17- حمام [ حامام ] فته سين [ فيته سين ] بلدن [ بئلدن ] آچالدار [ آچارلار ]
18- ادون ندي [ آدين ندير ] رشيد بيرين ده بيرين [ بيرينده بير ] اشيد [ ائشيت ]
23- يوقورت [ يوغورت ] توكوليه يئري قالار ، ايران [ آيران ] توكولسه نيي قالار
24- ائل گوجي [ گؤجو ] سئل گوجي [ گؤجو ]
25- باغدا اريك گوتاردي [ قورتاردي ] سلام عليك گورتاردي [ قورتاردي ]
27- آژ [ آج ] تويوق يوخودا داري گوره ر [ گورئر ] ، ( قره [ قارا ] تويوق ياتار چينه دانندا [ چينه دانيندا ] داري گوره [ گورئر ]
28- آدمي تانيان [ تانييان ] يرده [ يئرده ] قورد يسين [ يئيسن ] ( آدامي تانيان ) [ تانييان ] يرده [ ئيرده ] ايلان چالسين )
30- دادا نميسان دولميا [ دولمايا ] بلكه بير گؤن اولميا [ اولمايا ]
31- من راضي ، سن راضي آرادا ننير [ نئينر ] قاضي
32- چوخ يماخليق [ يئمكليك ] آزيماخليق [ آزيئمكليك ] دان [ دن ] گورار [ قويار ]
33- حالوا – حالوا دئمك له آغر [ آغيز ] شيرين اولماز
37- قوچ اييت [ ايگيد يا ايييد ] دايي سينا چئكر ، خانيم قز [ قيز ] بي بي سينه
39- يتيمه وار ، وار [ واي ، واي ] دئين {ديين }چوخ اولار چورك ورن [ وئرن ] اولماز
40- آغا نين مالي چخار [ چيخار ] نوكرين جاني
41- بيردا [ بوردا ] منم باغداددا كور خليفه
42- ايت هورر كروان [ كاروان ] كچر [ كئچر ]
44- بولانماسا درولمامز [ دورولماز ]
45- چاغيران [ چاغيريلان ] يئرده بيت ، چاغيرميان [ چاغيريلمايان ] يئرده ايت
46- پيشيگين آغزي [ آغيزي ] اته چاتمير ، دئيير آجيده [ آجيدير ]
49- يول گدن [ گئدن ] آت قمچي يمز [ يئمز ] ( دوز گدن [ گئدن ] يورولماز )
53- دوه اورناسا [ اويناسا ] قاي [ قار ] ياغار
54- ايشمئي [ ايشئمگي يا ايشئميي ] بس دئييل شيرين چاي ايستير
55- ناهار دان معلومدي [ معلومدور ] شاما ناوار [ نه وار ]
57- ايشليين ييير بوياني [ بوراني ] ، ايشلمين ييير هاراني
58- دديلر [ دئديلر ] عزرائيل اوشاق پايلير ددي [ دئدي ] نه وريسن [ وئرسين ] نه آلسين
59- ايلانين يارپيزدان خوشي [ خوشو ] گلمز يووا سينين قاباغيندا گوورر [ گويرر ]
61-تازا گلدي بازاردان كهنه [ كؤهنه ] دوشدي [ دوشدو ] نظردن
63- ايت گولاغن [ قولاغين ] كسندن قورخار
64- قيش چيخار اوزي [ اوزو ] قاراليق كوموره قالار
67- ايكي يره [ يئره ] باخان چئري قالار
70- سوزي [ سوزو ] سال يئره صاحبي [ صاحيبي ] تاپار
71- چوخ ياشيان [ چوخ ياشايان ] چوخ بولمز [ بيلمز ] چوخ گزن [ گئزن ] چوخ بولر [ بيلر ]
74- قويون اولميان [ اولمايان ] يئرده گئچيه [ گئچي يه ] عبدالكريم دئيه للر [ دييرلر ]
80- سوزون دوزون اوشاق دير [ ديير ]
81- هميشه سو بله [ بئله ] گتمز [ گئتمز ]
84- سوز سوزي [ سوزو ] گتيرر آرشين بئزي
86- تورتولو [ اورتولو ] بازار دوستلوغي [ دوستلوغو ] پوزار
87- ئوزي [ اوزو ] چالير ئوزي [ اوزو ] اوينايير
88- ئولدي [ اولدو ] وار دوندي [ دوندو ] يوخ
90- قورود ده [ قوروتلو ] آش ايشملي [ ايچملي ] اولار بيرگون سيزده بير گون بيزده
91- ايشلين [ ايشليين ] اوكوزي [ اوكوزو ] اله باغلالار [ باغلارلار ]
94- هرنه سالسون [ سالسان ] آشوا [ آشووا ] گلر قاشقوا [ قاشيقووا ]
96-قاچاني قوومازلار ، ييخلاني ورمازلار [ وورمازلار ]
100- آدامين آلتين سوزيانديرار گازانين [ قازانين ] آلتين كوز يانديرار
101- سوز اشيدنيندي [ اشيدنيندير ]
102- دوستدووي [ دوستووو ] باب ايله گورن دسون [ دئيسن ] هابله [ هابئله ]
103- جوجني [ جوجه ني ] پاييزده [ پاييزدا ] ساراللار [ سايارلار ]
104- بير الده ايكي قارپوز توتماخ [ توتماق ] اولماز
105- ائله بير [ ائله بيل ] گمي [ گئمي ] لري غرق اولوب
107- اولمز خديجه گوير [ گورر ] نتيجه
108- اشيدووي [ اشيديگيوي ] يا [ اشيددييوي ] ايناما [ اينانما ] تودوغوي [ تودوغووو ] بوراخما
109- قارا گجنين [ گئجه نين ] آغ گونوزي [ گونوزو ] اولار
117- گچي [ گئچي ] جان هارندادو [ حاليندادير ] قصاب پيي يني آخدايير [ آختارير ]
120- يوخدي [ يوخدو ] جان راحاديغي ده [ راحاتليغي دير ]
121- حمام سوونيان دوست توتماخ [ حامام سوايلا دوست توتماق ]
122- دل دلي [ دلي دليني ] گوييب [ گوروب ] چماقين [ چوماغين ] گيزلديب
123- قوناق قوناق [ قوناغي ] ايستمز ، ائو صاحبي [ صاحيبي ]
124- گلين اوينيامميه [ اوينايا بيلمير ] دئيير اتاق [ اوتاق ] ايري ده [ ايري دير ]
125- سوزووي [ سوزووو ] باجووا [ باجيووا ] دئمه چون باجووندا [ باجيووندا ] باجي سه [ باجي سي ] وارده [ واردير ]
127- طمعكارين [ تاماحكارين ] قارني دويار گوزي [ گؤزو ] دويماز
128- آغاج اوز ايچين نن قورت ييه ر [ آغاجي اوز ايچيندن قورت ييير ]
129- ياخجلق [ ياخچيليق ] ايتمز
132- آللاه جيغالا پار [ پاي ] ورمز [ وئرمز ] وئرسه ده خيرين گورمز
133- آللاه داغنا [ داغينا ] باخار قار سالار
134- ال الي يووار الده دونر اوزي [ اوزو ] يووار
135- انصاف [ اينصاف ] دينين ياريسيدير
137-آللاه بو گوزه [ گوزو ] او گوزه محتاج ائله مه سين [ ائله مسين ]
138- اوزي [ اوزو ] يخيلان [ ييخيلان ] آغلاماز
141- اوز بوركووي قوي قاباقوا [ قاباغيوا ] قاضي ائله [ ايله ]
142- اول [ اوّل ] مسجدين [ مچيدين ] ايچي
143- ايشون يوخدي [ يوخدو ] شاهد [ شاهيد ] اُول ، پولون چوخدي [ چوخدو ] ضامين اول [ ضامين اُول ]
144- ايلاني سيد احمد الينن [ ال ايله ] توتور
145- ائله ائله [ ائله ايله ] نه شيش يانسون [ يانسين ] نه كباب
146- ائله دانيشير كي پيشميش تويوقون [ تويوغون ] گولماغي [ گولمگي ] گلير
147- ائله يرده [ يئرده ] ياتمازكي آلتينا سو گئچه
148- باليقي [ باليغي ] هر وقت [ واخت ] سودان توتسان تزه دور [ تزه دير ]
149- بش [ بئش ] بارماق بشيده [ بئشيده ] بير اولماز
150- بشده [ بئش ده ] آلاجاقيم [ آلاجاغيم ] يوخ اوچ ده وئره جاقيم [ وئره جگيم ] يا [ وئره جييم ]
152- بورجلي بوشلينون ساغلتين ايسته ر [ بورجولو بورجولونون ساغليغين ايستر ]
155- بير دلي [ ده لي ] بير قويويا داش سالار مين عقللي [ عاغيللي ] چيخاردا بيلمز
157-پوخ ييه نين [ يييه نين ] قاشقي [ قاشيغي ] بلينده [ بئلينده ] اولار
159- تازيا [ تازي يا ] ديير [ دئيير ] دوت [ توت ] دوشانا [ دووشانا ] ديير [ دئيير ] قاچ
160- تكليق [ تكليك ] آللها [ آللاها ] گليب
167- حق [ حاق ] سوز آجي اولار
168- خالا خاطرون [ خاطيرون ] قالماسون [ قالماسين ]
171- خلقين [ خالقين ] عقلي [ عاغلي ] گوزونده اولار
172- دامارا باخاللار [ باخارلار ] قان آلالار [ آلارلار ]
173-درد بير اولسا چكمه قه [ چكمه يه ] نه وار
174- دگيرمان نوبتينن [ نووبت ايله ] ايشلر
175- دلي قرمزيني [ قيرميزيني ] سووه ر [ سئور ] كيچ [ گيج ] ساريني
176- دليه [ دلي يه ] هرگون بايرامدور [ بايرام دير ]
177- ديل باشا بلادور [ بلادير ]
178- زيانين ياريسيندان قايتماق [ قاييتماق ] قازاشدور[ قازانج دير ]
181- سرچه ندور كلله پاچه سي نه اولا [ سئرچه ندير كلّه پاچاسي نه اولا ]
182- ساققاليم يوخدور سوزيم [ سوزوم ] كئچمير
183- سوبايليق سلطانليق [ سولطانليق ] دير
184- سرباز نه بيلير هيوا [ هئيوا ] كالدور [ كالدير ]
185- سوز اشيتماق ادبدندور [ سؤز اشيتمك ادبدندير ]
186- شريك ياخچي اولسيدي [ اولسايدي ] آللاه اوزي [ اوزو ] ايچون [ اؤچون ] توتاردي
189- ظلمين [ ضولمون ] آخري [ آخيري ] اولماز
190- قاني قانيلان [ قاني ايلا ] يومازلار
191- قصاص [ قيصاص ] قيامته قالماز
192- قاباغا گئچيرسن دييلر [ دييرلر ] بيجدور [ بيجدير ] دالي قاليرسان دييلر [ ديير لر ] گيجدور [ گيجدير ]
194- قوري قوري [ قورو – قورو ] قربانون [ قوربانون ] اولوم
196- قيز بادام دور [ بادام دير ] بالاسي بادام ايچي
198- كچلين آدين زلفعلي [ زولفعلي ] قوياللار [ قويارلار ]
200- كور نه ايسته ر [ ايستر ] ايكي گوز بيري اگري [ ايري ] بيري دوز
201- كورا گجه [ گئجه ] گوندوز بير دور [ بيردير ]
203- كيشي توپوردوقون [ توپوردوگون ] يالاماز
204- گجه [ گئجه ] اودونا گئدن چوخ اولار
205- ايلانين ديلين نه نه سي [ ننه سي ] بيلر
206- لاي لاي بيلرسن نيه [ نييه ] ياتميسان [ ياتميرسان ]
207- مالووي [ مالووو ] محكم [ موحكم ] توت قونشوي [ قونشووو ] اوغري [ اوغرو ] توتما
208- مردار [ ميردار ] اسكي اوت [ اود ] دوتماز [ توتماز ]
209- مسجد [ مچيد ] ائششك ( ائشّك ) باغلا مالي يئر دگل [ دگيل ]
210- من دييرم [ دئييرم ] فدم دمه سن دييرسن [ دئييرسن ] دامنان داما [ دامدان داما ]
211- هر زادين تزه سي ، دوستون كهنه سي [ كوهنه سي ]
212- هر اوخويان ملانصر الدين [ ماللا نصر الدين ] اولماز
214- همان آشدور همان كاسه [ هامان آشدير هامان كاسا ]
217- يئر برك اولاندا اوكوز اوكوزدن گوره ر[ گورر ]
صفحه ي 115 – بازي گوندوم گوندوم [ قوندوم ، قوندوم ]
صفحه ي 116- « قورما شورباسي » [ قووورما شورباسي ] كه قووورما به معني سرخ كردن است
صفحه ي 117- قوردي آش ـــ [ قوروتلو آش ]
صفحه ي 118 – ساقدوش ، واژه ي تركي است كه درست آن [ ساغ دوش ] كه (كتف راست ) معني لغوي آن است
صفحه ي 121- « اياق آشما » ـــ [ اياق آچما ] ( پاگشايي )
صفحه ي 122 – درخت « سوود » ــــ [ سويود ] يعني [ بيد ]

2 Comments:

At 4:33 AM, Blogger farid alipour said...

səlam bəy.
Mən bu kəndliyəm.
çox gözəl yazıydır.
yazılarızın hamısı dəyərlidilər.

yaşıyasız
yaşasın Azərbaycan

 
At 4:41 AM, Blogger farid alipour said...

faridalipour.blogfa.com

 

Post a Comment

<< Home