Thursday, May 18, 2006



مردم آذربایجان ترک نیستند؟


روزنامه دوم خردادي آفتاب يزد در شماره 1580 روز پنج شنبه بيست خرداد و در صفحه ((خليج فارس)) خود گزارشي موهن را با عنوان (( آذربايجاني ها ترك نيستند)) به نقل از ((ميراث خبر)) به چاپ رسانده كه با اعتراضات و عكس العمل هاي شديد مردم آذربايجان و ترك هاي سراسر ايران روبه رو شده است.

اين گزارش غرض آلود و تحريك آميز چنين شروع مي شود: (( سالهاست كه آذربايجاني ها را ترك و زبان آنان را تركي خوانده ايم و اين ترك گفتن ها تا بدان جا پيشرفته كه امروز عده اي از آذربايجاني ها خود را ترك مي پندارند.))

به نظر گزارشگر فقط عده اي از آذربايجاني ها خود را ترك مي پندارند آنهم به علت اينكه مردم ايران سالها آنها را ترك و زبانشان را تركي خوانده اند و اگر مثلا آنها را هندو مي خواندند آنها خود را هندو مي پنداشتند.

در ادامه اين گزارش كه منبع آن ((ميراث خبر)) ذكر گرديده آمده است (( ترك خطاب كردن نا آگاهانه مردم به ايرانيان ساكن در آذربايجان به اين پندار دامن زده كه مردم اين استان ترك اند و در سال هاي اخير موجي از پان تركيست ها در اين خطه از سرزمين ما بوجود آمده اند)). يعني 70 ميليون جمعيت ايران از نظر شخص گزارشگر ما نا آگاه و نادان هستند كه مانند شخص وي، آذربايجانيان و ديگر تركان ايران را ترك نمي دانند و اين ترك خطاب كردنشان باعث گرديده كه موجي از پان تركسيت ها در سرزميني به ارث رسيده از كوروش و داريوش به ايشان بوجود آيد.

اين گزارش مدعي است كه (( نخستين كسي كه پي برد زبان آذربايجان تركي نيست احمد كسروي بود.)) و سپس به معرفي اثر اين اسلام ستيز و ضد ترك شناخته شده پرداخته كه به تازگي توسط انتشارات خورشيد آفرين تجديد چاپ گرديده است. كشف و يا درستر بگوييم اختراع زبان آذري پس از هزاران سال توسط احمد كسروي و آنهم درست در سال به تخت نشستن رضا شاه ضد آذربايجان (1304) و ارتقاي وي به سمت هاي بزرگي چون رياست دادگستري چندان عجيب نيست و نيز قتل او در سال 1324 توسط برادران امامي از فداييان اسلام به علت جسارت وي به اسلام و مذهب تشيع درس عبرتي است براي رهروان نژادپرست كسروي كه همزمان به موازات يكديگر دشمني با اسلام و تركان سيف الاسلام را تبليغ و تشويق مي نمايند.

در ادامه دكتر يدالله منصوري عضو هيات علمي فرهنگستان زبان و ادب فارسي با ديدگاهي غير علمي و فارس گرايانه مدعي شده كه: (( در دوره صفويه و به دستور شاه اسماعيل صفوي و شيخ صفي الدين اردبيلي زبان تركي زبان رسمي و ديواني آذربايجان شد و از آن زمان اين زبان رفته رفته جايگزين زبان بومي شد)). وي همچنين در جاي ديگري با نقل اين مطلب از كسروي كه: ((بهترين راه شناخت نژاد يك قوم زبان ايشان است)) به نقض ادعاهاي خويش در رابطه با ترك نبودن و تركي نبودن نژاد و زبان آذربايجاني ها پرداخته است.

دكتر محسن ابوالقاسمي استاد دانشگاه تهران نيز به تفسيري مغاير با اصول زبانشناسي و بي سابقه از اصطلاح (( تركي آذري)) دست زده كه از طرف مجامع علمي و دانشگاهي براي بازشناختن تركي رايج در آذربايجان وديگر ايالات ايران و جمهوري آذربايجان با تركي استانبولي معمول در تركيه به كار ميرود. وي دشمني خود را با هويت تركان آذربايجان اينگونه نشان مي دهد (( در اثر تسلط اتابكان و ايلخانان و قره قويونلو و آغ قويونلو در آذربايجان، از زبان تركي و فارسي و آذري زباني به وجود آمده كه تركي آذري ناميده شد. اين زبان به تدريج تا زمان صفويه جاي زبان آذري را كه زبان ايراني بود گرفت)). ابوالقاسمي بدين ترتيب و با غرض ورزي كه شايسته يك استاد دانشگاه نيست كلمه آذري را كه مخفف كلمه آذربايجاني است و مفهوم جغرافيايي دارد به شكل يك زبان ساختگي كه از نظر وي ايراني يعني فارسي است تحريف و مصادره به مطلوب مي نمايد. وي و همفكران ايشان چرا مشخص نمي كنند كه سلسله هاي ترك كه هزار سال بر اين كشور حكمراني كرده اند مانند غزنويان، خوارزميان، سلجوقيان، اتابكان، ايلخانان، قره قوينلوها و آق قويونلوها و صفوييان كه اتفاقا بر ديگر نقاط ايران و خاورميانه بيشتر از آذربايجان حكومت كرده و پايتخت اكثر آنها خارج از آذربايجان امروزي بوده است به چه علتي زبان آن مناطق و كشورها را به زبان تركي تبديل نكرده اند؟!

مگر تبديل يك زبان ملت به زبان ديگر آنهم در آن دوران و با امكانات ابتدايي به اين آساني بوده كه امروزه و در عرض اين 80 سال حكومتهاي مختلف و با اين امكانات گسترده آموزشي و رسانه اي و اجبار و تحميل و تحقير تئوريسين هاي فاشيستي نتوانستند زبان شيرين و خدادادي و مظلوم مردم آذربايجان را به فارسي تبديل نمايند؟! در ثاني به فرض محال هم اگر مردم آذربايجان زبان تركي را قبول كرده اند حتما زباني كاملتر و مفيدتر و شيرينتر از زبان خيالي آذري فارسي بوده و الا چه علتي داشته كه زبان مانوس خود را فراموش كنند؟!

فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه حزينه آن از بودجه بيت المال و ماليت پرداختي تمام مردم كشور و از جمله 30 ميليون ترك ايراني تامين مي شود علاوه بر اينكه تنها به يكي از زبان هاي ايراني اختصاص داده شده و به آن ارائه خدمت مي نمايد گويا وظيفه دارد به تخريب و تضعيف زبان نصف جمعيت ايران (تركي) اتفاقا سومين زبان دنيا از نظر غنا بعد از انگليسي و فرانسوي و از نظر تعداد متكلمين زبان اول جهان اسلام است بپردازد.

عضو فرهنگستان مذكور، بدون اينكه نگراني خاصي بر حسب وظيفه علمي و انساني خود از تضعيف و محدود شدن زبان تركي هموطنانش داشته باشد با سماجت غرض آلودي از نابودي زبان خيالي به نام آذري سخن مي گويد (( تركي پنداشتن زبان مردم آذربايجان خطاست. زبان آذري يك زبان ايراني است كه در حال احتضار است و شايد بتوان با اجراي شيوه هاي پژوهشي و زبانشناختي از زوال آثار و بقاياي آن جلوگيري كرد و اين زبان را از مرگ حتمي نجات داد)). منصوري علاوه بر آشنا ساختن خوانندگان با افراد تركي ستيز معروفي مانند منوچهر مرتضوي رئيس دانشگاه تبريز در رژيم شاه و يحيي ماهيار نوابي استاد دانشگاه مذكور در آن زمان، ايراني را معدل و مساوي فارسي در گرفته و نظرات نژاد پرستانه، ترك ستيزانه و توسعه طلبانه بي سابقه اي ارائه مي كند و نشان مي دهد كه وي ذاتا دشمن زبان و فرهنگ تركي در هر كجاي جهان است: ((گذشته از زبان، از نظر نژادي و قومي نيز مردم اين منطقه و مردم جمهوري آذربايجان ايراني اند. حتي مردم تركيه اصالتا نژاد ترك نداشته اند و مغلوب فرهنگ چيره شدند تا جايي كه امروزه خود را ترك نژاد مي پندارند.))

مردم آذربايجان و تركان ايران از اين ناراحت هستند و نمي توانند اين سياست يك بام و دو هوا را هضم كنند كه چرا در روزگاري كه با آوردن خليج عرب در زير اصطلاح خليج فارس و آنهم در داخل پرانتز در يكي از مجلات جغرافيايي كشورهاي غربي، اين مسئله به اصلي ترين موضوع يك كشور اسلامي و اخبار و رسانه هاي آن تبديل مي شود و به بهانه اي براي توهين به مسلمانان عرب هموطن و خارج كه در چهار سمت خليج فارس ساكن هستند و حتي شوراي عالي انقلاب فرهنگي در اين مورد موضع گيري كرده و روزي را به نام خليخ فارس براي ثبت در تقويم رسمي كشور تصويب مي نمايد و نمايشگاه هاي متعدد فرهنگي و هنري توسط وزارت خانه هاي مختلف از جمله ارشاد، امور خارجه براي ثبت نام خليج فارس برگزار مي گردد و از طرف ديگر (( ميراث خبر)) كه ارگان رسمي خبري سازمان ميراث فرهنگي است و يكي از ارگان هاي دولتي به شمار مي رود به توليد خبرهاي نژادپرستانه و فارسگرايانه كه با اصول حقوق بشر، اسلام، قانون اسالسي و تعريف جمهوري اسلامي مخالف است مي پردازد؟ آيا توهين به هويت دها انسان مسلمان و تعريف نام، هويت و زبان خدادي آنها كه خداوند در قرآن آنرا از آيات الهي دانسته- به اندازه خليج فارسها براي مسئولان كشور، سازمان هاي فرهنگي، سياسي و امنيتي اهميت ندارد كه به آن اعتراض كرده و مانع تكرار آن در آينده حداقل از جانب دستگاه هاي دولتي و بهره گيران از بودجه ملي باشند؟!

چرا فرهنگستان زبان و ادب فارسي كه به ناحق بر خلاف عدالت و مساوات اسلامي بر سرنوشت زبان هاي رايج در ايران مسلط شده و فقط بودجه خود را علاوه بر احياي زبان فارسي كه تنها يكي از زبان هاي ايران است، صرف ضديت با زبان تركي و تخريب آن و تغيير و تحريف نام هاي تركي اماكن جغرافيايي، كه نمونه اخير آن تبديل نام 102 جزيره درياچه اورميه به فارسي است، مي نمايد؟! آيا اين اقدامات خلاف اصول صريح قرآن كريم (( ان اكرمكم عندالله اتقيكم)) و فرمايش بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران كه مي فرمايد: (( در اسلام ملي گرايي نيست)) نيست؟! چرا عده اي در نظام مقدس جمهوري اسلامي مي خواهند بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب شكوهمند اسلامي، اين نظام را به سوي آپارتايد، ملي گرايي فارس، نژادپرستي و باستان گرايي آريايي و در يك كلام جومهوري فارس – آريايي ببرند! آيا نمي انديشند كه رهاساختن و بازگشت به دست نژادپرستان آريايي در توهين به ديگر ساكنان ايران، هويت هاي مظلوم و مستضعف را به فكر دفاع از موجوديت خود و يا يافتن راه هاي نجات به هر طريق ممكن مي اندازد! چگونه است كه در يك كشور اسلامي رفتن به قلعه بابك در آذربايجان حرام و بابك مدافع سرزمين خويش ملحد و ضددين معرفي مي گردد ولي رفتن به تخت جمشيد و زيارت قبر كوروش و داريوش آتش پرست و مجوس در فارس – كه تمام ملتهاي همسايه را به بند و تسخير كشيده و خود به ازدواج خواهر و مادر و محارم ديگر مي پرداخته اند- تبليغ و ترغيب مي شود و هزينه هاي سرسام آوري از بودجه كشورهاي اسلامي به تبليغ و مرمت آنها اختصاص داده مي شود به طوري كه حتي يكي از كانديداهاي رياست جمهوري نيز سفر تبليغاتي خود را از آنجا شروع و مراسم سوگند تبليغاتي در آنجا برگزار مي نمايد. با سقوت رژيم منحوس پهلوي خبرگزاري رسمي شاهنشاهي كه ((پارس)) ناميده مي شد جاي خود را به خبر گزاري ((جمهوري اسلامي )) مي دهد ولي بعد از طي ربع قرن دوباره خبرگزاري (( فارس)) كه شكل پررنگ و عريان ((پارس)) مي باشد به ميدان مي آيد. اكثريت قريب به اتفاق شركت هاي دولتي و غير دولتي محصولات آنها از خودرو گرفته تا تلويزيون و آلمنيوم و نفت و پتروشيمي و ميادين نفتي نام (( پارس)) به خود مي گيرد كه منشانه اي باشد از كشيده شدن كشور به سوي ملي گرايي فارس و نژادپرستي. از بانك هاي خصوصي پارسيان گرفته تا هتل هاي زنجيره اي سازمان دولتي تامين اجتمايي در سراسر كشور كه همگي به نام ((پارس)) يكي از اقوام ساكن و غالب بر ايران، مزين گشته اند. مثلث شوم و نژادپرستانه ي ((آريا، پارس و پرشيا)) مشقات آنها تمام ظهن و فكر جوانان نا آگاه ايراني را پر كرده و آنها را از وحدت اسلامي و انسان دوستي و دانش طلبي و ترقي و پيشرفت به سوي خوابهايي كه استعمارگران براي اين مملكت ديده اند سوق مي دهند. به جاي اينكه ظهن خلاق جوان ايراني را به توليد و كشف و اختراع و قطع وابستگي از خارج عادت دهند خودروي پژوي فرانسوي داخل را ابتدا با نام پرشيا ((وطن فارس زبانان)) سپس پارس (( فارس زبان)) و اخيرا با نام آريان ((آريايي و نجيب، گويي اينكه غير آريايي ها نجس هستند)) وارد بازار كشور مي كنند و اين محصولات را به نمايشگاه و جلوه گاه ملي گرايي فارسي تبديل مي نمايند. نمايش آرش كمانگير را كه مربوط به افسانه ي فارسي زبانان قبل از اسلام و دوران جاهليت مي باشد و هيچ ربطي به اسلام و كشورهاي اسلامي و كل ساكنان ايران ندارد در بازيهاي (مسابقات) كشورهاي اسلامي در تهران به اجرا در مي آورند و فردوسي عرب ستيز، ضد ترك، زن ستيز و داستان پرداز آتش پرستان و مداح شاهان و خالق شاهنامه را به سمبل ملي ايران كثير المله و اكثرا شيعه مذهب تبديل مي نمايد و نام و مجسمه او را در خيابان ها، ميادين و ساختمان ها تحميل مي كنند. در سازمان ارتباطات اسلامي كه هدف آن تبليغ و گسترش اسلام و ارتباط با كشورهاي اسلامي است شوراي گسترش زبان فارسي راه مي اندازد و از بودجه امكانات آن به جاي برقراري ارتباطات اسلامي، براي گسترش زبان فارسي به غير فارس زبانان و برگزاري كلاس ها و دوره هاي پر هزينه براي اساتيد و دانشجويان زبان فارسي سو استفاده مي نمايند در برنامه بيست ساله توسعه كشور جايگاه مشخصي براي گسترش زبان فارسي (( را براي فارس زبان كردن تركان )) در نظر گرفته مي شود در حالي كه براي گسترش اسلام و صدور انقلاب اسلامي كه اساس وظيفه انقلاب اسلامي بوده در اين برنامه ها جايگاه مشخصي وجود ندارد. در تمام هشت سال حكومت اصلاحات نام مقبول و شناخته شده ي درياي خزر به بهانه اينكه تركي است در تمام كتب درسي و نقشه ها تبديل به درياي مازندران مي گردد كه تنها در سال آخر دولت خاتمي نام درياي خزر در داخل پرانتز و در زير نام جديد درياي مازندران قرار مي گيرد. همه اينها در حالي صورت مي گيرد كه يك مسلمان ترك شيعه مذهب ايراني براي انتخاب يك نام تركي ميراث گذشتگان براي فرزند خويش بايد متحمل مشكلات زيادي شده و هفته ها بايد دوندگي كند چرا كه در دفترچه ي اسامي موجود در اداره ثبتد احوال فقط نام هاي همچون ساسان، سامان، اردشير، كامبيز، ماندانا، آتوسا، كتايون، منوچهر، هوشنگ، هرمز، كوروش، داريوش و … وجود دارد كه به اصطلاح فارسي بوده و مربوط به شاهان هخامنشي، ساساني، اشكاني و يا نام هاي موجود در شاهنامه فردوسي مي باشند و گذاشتن نام هاي تركي به بهانه اينكه ايراني (( مساوي فارس)) نيستند و در دفترچه ثبت احوال وجود ندارند جلوگيري مي شود.

صاحب نظران بر اين عقيده اند كه مهمترين خطري كه كشوري را تهديد مي كند تعريف نادرست و يك طرفانه و فارسي گرايانه از وحدت ملي است به گونه اي كه اگر عوامل وحدت ملي در چيزهاي ديده شوند كه در بين مردم ايران مشترك نباشد اين وحدت به بنبست خواهد رسيد به نظر آنها مهمتريت عوامل وحدت بخش مردم ايران مي توان دين اسلام، جغرافياي واحد و اقتصاد مشترك باشد و تقليل عوامل وحدت افرين به زبان فارسي – كه تنها يكي از زبان هاي رايج در اين كشور مي باشند- علاوه بر ايجاد تصوير نژاد پرستانه از وحدت ملي در بيت هموطنان كه اكثرا غير فارس زبان مي باشند باعث تضعيف حسن ايراني بودن و دشمني اقوام با يكديگر و قوم غالب خواهد شد. اينگونه تلقي از وحدت ملي بر اساس زبان فارسي به جاي دين مبين اسلام كه در دوره سازندگي بنيان نهاده شده در دوره اصلاحات به اوج خود رسيده و به تضعيف باورهاي موضوعي و اعتقادات اسلامي، موجب تضعيف حسن وطن دوستي و گرايش به كشورهاي همسايه و همزبان مي گردد. دولت جديد كه خود بر اساس شعار تبعيض به حكومت رسيده لازم است با از بين بردن تبعيض زباني، فرهنگي و اقتصادي موجود در كشور با به رسميت شناختن هويت هاي مختلف غير فارس از جمله توركي در تحكيم وحدت مردم مسلمان ايران بكوشد. در درجه اول، صاحبان افكار نژادپرستانه و آريا محور كه بازماندگان رژيم پهلوي هستند و در طي دوران شانزدن ساله سازندگي و اصلاحات وارد دستگاه هاي فرهنگي و سياسي و از جمله وزارت خانه هاي علوم، آموزش و پرورش، فرهنگ ارشاد اسلامي، وزارت امور خارجه و سازمان هاي ميراث فرهنگي، صدا و سيما، برنامه و بودجه، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، بنياد ايران شناسي و غيريه شده اند تصويه نمايد. فرهنگستاني همانند زبان فارسي براي زبان تركي تاسيس نموده و كانال هاي سراسري راديو و تلويزيون كه همگي به زبان فارسي برنامه پخش مي نمايند بر اساس عدالت علوي در بين اقوام ساكن در ايران تقسيم كند و اجازه تحصيل به زبان تركي در تمام مقاطع تحصيلي و دانشگاه ها در كنار رسمي و اارتباطي فارسي داده شود. امكانات اقتصادي و بيت المال به طور مساوي بين مردم ايران، فارغ از قوميت و زبان تقسيم گردد و اجازه توهين و تحقير به هيچ يك از اقوام ساكن در اين كشور كه شناسنامه ايراني دارند و يا به قول مولوي متقازيان ((يا برادر ديني تو هستند يا در آفرينش مانند تو هستند)) داده شوند.

تنها در اين صورت است كه مي توان به تعالي و ترقي ايران اسلامي اميدوار بود و در قرن بيست و يك كه عصر ناسيوناليسم و ملي گرايي و تجزيه كشورهاي چند قومي و كثير المله نام گرفته از فروپاشي كشور بزرگمان براستسي آخرين امپراتوري متحد اسلامي باقي مانده از ميان تمام امپراتوري هاي چند قومي است جلوگيري كرد. در پايان براي اينكه خوانندگان عزيز به عمق اهانت گزارش ((ميراث خبر)) مندرج در روزنامه آفتاب يزد پي ببرند و عكس العمل هاي مسئولان، مطبوعات و سازمان هاي مدافع حقوق بشر در قبال چاپ گزارش همانند آنها منتها براي اينكه ديگر از اقوام ايرا بسنجند ابتدا گزارش مذكور را با تغيير اندكي در پي مي آوريم: (( سالهاست كه اصفهاني ها، شيرازي ها، كرماني ها و يزدي ها را فارس و زبان آنها را فارس خوانده ايم و اين فارس گفتن ها تا بدانجا پيشرفته كه امروز عده اي از اصفهاني ها، شيرازي ها، كرماني ها و يزدي ها خود را فارس مي پندارند. فارس خطاب كردن نا آكاهانه مردم به ايرانيان ساكن در اصفهان، شيراز ، كرمان و يزد به اين پندار دامن زده كه مردم اين استان ها فارس اند و در سالهاي اخير، موجي از پان فارسيست ها در اين خطه ار سرزمين، بوجود آمده اند…

0 Comments:

Post a Comment

<< Home