نامهاي تركي اماكن جغرافيائي در استان قم و ...
Friday, December 02, 2005
تورکهای ايران مرکزی بر اساس يک اثر کم شناخته
بخش نخست
سید حيدر بيات
heydarbayat@yahoo.com
کتاب تاريخ قم
اين کتاب در سال 378 حدود نيم قرن قبل از حضور سلجوقيان در ایران توسط حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده است. اصل عربی این کتاب به دست ما نرسیده است اما ترجمهای از این کتاب در سالهای 805 – 806 هجری قمری به دست حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی انجام گرفته است که باز تنها یک جلد (جلد اول) آن به دست ما رسیده است.
جلد دوم این کتاب از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است و آنگونه که از مقدمه مؤلف به دست میآید باب دهم آن به شرح و بسط و نگارش تاریخ و نسب قبایل بومی قم پراخته بوده است که بیگمان در بحث مورد نظر ما یعنی پیشینه تاریخی ترکان ایران مرکزی بسیار راهگشا بود مولف در باره این باب مینویسد:«باب دهم در ذکر وقت ظهور اسلام به قم و ذکر فضایل مرویه در شان عجم و ذکر عجم که به قم بودهاند در ایام القدیم و ایام الحدیث از آن کسانی که از قم بودهاند و از آنهایی که به قم آمدهاند...» (تاریخ قم ص 17)
البته در جلد نخست کتاب نیز اطلاعات بسیار مفیدی ارائه میدهد که به احتمال این اطلاعات در تاریخ نویسی معاصر ترکان ایران مد نظر نبوده است.
در مورد نام قم
بحث در مورد نام قم از این جهت اهمیت دارد که عدهای از صاحب نظران از جمله محمود کاشغری آن را یک نام ترکی میدانند.«و قم کلمة ترکیة بمعنی الرمل»
علاوه برآن نام شهرهایی که گرداگرد قم را احاطه کردهاند با تاریخ و زبان ترکی پیوندی غیرقابل انکار دارند. مانند ساوه، کاشان، اراک، قزوین، ساوجبلاغ و ....
ساوه: آن گونه که از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤیتورکها بوده است. در مقدمه شاهنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:« ... و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هری آمذ پیش او شذ بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفکند»(سبک شناسی بهار، ج 2، ص 7)
در شاهنامه نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه، صص 460-464 )
در جایی از شاهنامه میخوانیم:
نخستین سر ساوه بر نیزه کرد
درفشی که او داشتی در نبرد
سران و بزرگان توران زمین
چنان هم سران و سواران چین(شاهنامه، ص 464)
کاشان: نام کاشان در متون عربی قاشان و در تاریخ قم قاسان ذکر شده است و قرابت بسیاری با نامهای اورال آلتایی دارد و به احتمال، صورت و واريانت ديگری از غازان باشد که دومی نام ايلخان معروف است که خواجه رشيدالدین فضلالله وزير وی بخشی از کتاب معروف خود جامع التواريخ را تحت عنوان تاریخ مبارک غازانی به شرح حال وی اختصاص داده است.
علاوه بر اينها قزوين (که سخن کاشغری را در مورد آن ذکر خواهيم کرد)، اراک، کرج، ساوجبلاغ و شادقلی نامهايی هستند که دلايل متقنی در ترکی بودن آنها میتوان ارائه کرد.
قم: مولف کتاب تاريخ قم که گويا مثل بسياری از فضلای عربیدان آن دوره از سواد ترکی بیبهره است به اين معنا اشاره نمیکند. اما به مطالبی اشاره میکند که کاملا مؤيد نظر کاشغری است:«روايت کرده است احمد بن ابیعبدالله برقی در کتاب بنيان که شهر قم را از برای آن قم نام کردند که در ابتدای حال مستنقع مياه بوده است. يعنی: جای جمع شدن آبها؛ آب تيمره و انار» (تاريخ قم ص 21)این عبارت معلوم میكند که قم قبل از مسکونی شدن محل جمع شدن آبها بوده است که آبهای تیمره و انار در آن جمع میشدند. تیمره و انار آنگونه که از جاهای دیگر کتاب روشن میگردد قبل از قم مسکونی بودهاند. حال به بررسی موقعیت این دو مکان قدیمیتر از قم میپرازیم:
مولف تاریخ قم در مورد وجه تسمیه انار مینویسد:«رستاق انار، آن را نام نهاندهاند به انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب ترکی» (تاریخ قم ص69)
و در مورد تیمره مینویسد:«دلیجان، به دلیجان بن تیمر نام نهادهاند ... و گویند که نمیور سه برادر بنا کردهاند: درونه و یزدانفست و ستیستاد، و خفرهاد] را[ خواهر ایشان خفریده بنا کردهاند و بنام خود نام نهاده و گویند که خفرهاد بن سهره برادر سیاران بنا کرده است» (تاریخ قم ص 74)همانگونه که از عبارت مربوط به انار معلوم میگردد سیاران فرزند سهره نوه افراسیاب ترکی است و تیمره باید همان تیمور باشد که در عربی (به جهت عربی بودن اصل کتاب) " ها" به خود گرفته است. تلفظ این کلمه نیز آنگونه که از متون دیگر معلوم میگردد کاملا ترکی است و یاقوت حموی در کتاب خود، معجم البلدان آن را به صورت taymur ثبت كرده است:
«التیمرة: بضم المیم قال الهیثم بن عدی کان مسافة اصبهان ثمانیة فرسخا ... و هی ستة عشر رستاقا فی کل رستاق ثلثمائه و ستون قریة قدیمة سوی المحدثه، و ذکر فیها التیمرة الکبری و التیمرة الصغری» (به نقل از یادداشتهای سید جلالالدین تهراني، مصحح کتاب تاریخ قم در پاورقی)
ترجمه: هیثم بن عدی گفته است که مساحت اصفهان 80 فرسخ است و آن 16 رستاق (منطقه) است. در هر رستاق 360 روستای قدیم افزون بر روستاهای جدید وجود دارد و در آنجا از تیمره بزرگ و کوچک نام برده است» ثبت تيمر بدین شکل توسط مولف معجم البلدان و نیز ثبت نام دلیجان بن تیمر در تاریخ قم بسیار راهگشاست و در این که تیمر همان تیمور (دمیر، تامیر و تامور در تفسير ابوالفتوح نوشته شده در قرن 6 هجري) و یک اسم ترکی است ترديدي به جا نمي ماند.
گوشزد كردن يك نكته در اينجا خالي از فايده نيست: دليجان اكنون نام يك شهرستان تورك نشين در جنوب قم است كه در تقسيمات كشوري جز استان مركزي محسوب ميشود اما چسبيده به استان قم قرار دارد. اين شهر در كنار آشتيان شهرستان خلج نشين ديگر استان مركزي است و مردم آن هنوز به زبان توركي حرف ميزنند.
باری همانگونه که دیدیم آبهای تیمره و انار که توسط ترکان بنا و نامگذاری شدهاند به قم سرازیر میشود و طبیعی است که ساکنان این دو منطقه نامی برای قم انتخاب کنند.
علاوه برآن خود تاریخ قم به نکته بسیار ظریفی اشاره میکند که نقل آن در اینجا ضروری به نظر میرسد. وی در ذکر دفن حضرت معصومه سلام الله علیها که مشهور است اهل قم بر سر این که چه کسی بر جنازه آن حضرت نماز بخواند گفتگو میکردند مینویسد: « میان این گفتگوی از جانب رمله دو سوار برآمدند دهن بر بسته» (تاریخ قم ص 214)از فحوای این عبارت به خوبی پیداست که حتی در سه قرن اول هجری هم بخشی از قم را رمله (ماسهزار = قوملوق) مینامیدهاند.امروزه نيز تقريبا 40 درصد استان قم را بيابانهاي ريگزار تشكيل مي دهد
در كتاب درسي جغرافياي قم مي خوانيم:اين بيابانها قم را از چهار سو شمال، شمال شرقي، شرق و جنوب شرقي محاصره كرده اند برخي از روستاها و آباديهاي استان به علت حركت ماسه هاي روان از بين رفته اند به همين دليل در نواحي بياباني استان روستاهاي زيادي را مي بينيم كه به صورت متروكه يا مخروبه به حال خود رها شده اند. (جغرافياي استان قم، ص 27)
و بر همین اساس است که محمود کاشغری بعد از اشاره به بنا شدن قزوین توسط قاز خاتون، دختر افراسیات مینویسد: «... بسياري از ترکان، قزوين را مرز سرزمين ترکان مي¬دانند. شهر قوم qum (= قم) نيز در اين مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکي به معناي ماسه است و دختر افراسياب در آنجا به شکار مي¬رفت.»
در مورد معانی دیگری که برای قم ذکر شده است از جمله حدیث منسوب به حضرت رسول (ص)، باید گفت که این حدیث هیچ گاه مورد عنایت تاریخنگاران نبوده و ساخته و پرداخته مزارخوانان است.
دو معنای مذکور در تاریخ قم مبنی بر اینکه «اعراب محل جمع شدن آب را قم گویند» (تاریخ قم ص21) صحیح به نظر نمیرسد چرا که بنا به شواهد و قرائن تاریخی، قبل از ورود اعراب به ایران این نام بر این شهر اطلاق میشده است. معنای دیگری که متقنتر از معنای قبلی به نظر میرسد: «رعات و شبانان... بر گرد آن خانها (خانهها) بنا ساختند و آن خانهای ایشان را بفارسی کومه نام نهادند پس به سبب مرور ایام و زمان در این اسم تخفیفی واقع شد و گفتند کم و پس آن را معرب گردانیدند گفتند قم»
علاوه بر راه درازی که از کومه تا قم (چناچه در عبارت مذکور است) وجود دارد اين استدلال ضعف دیگری نیز دارد. در آن صورت نام شهرهای بسیاری باید خانه، بیت، کومه، سرای و ... نامیده میشد که عملا با چنین نامهایی مواجه نیستیم. اما نام نهادن منطقه با توجه منابع کانی و .... در جاهای دیگر ایران مرکزی به چشم میخورد، از جمله لغتنامه نویسان تورک یکی از معانی کرج را آهک يا گچ ذکر کردهاند. البته متاسفانه معناتراشيهايي از اين دست در كتب مولفاني كه از سواد توركي بيبهرهاند بسيار به چشم ميخورد و گاه حالت طنز و مضحكه به خود ميگيرد براي مثال قلدرويش ناميست كه بر يك شهر قديمي در يك فرسنگي شهر قم اطلاق ميشده كه در زمان حمله مغول از بين رفته است و اكنون نيز در كنار تپههاي شهر قم تپه قلدرويش موجود است گنجينه آثار قم درمورد اين نام چنين مينويسد:«چون اين خرابه در السنه و افواه به عنوان قلدرويش معروف است نگارنده آن را به نام قمدرويش تصحيح كرد. اما مانعي هم ندارد كه قل را معرب كل بدانيم و كل را هم مخفف كلبه بدانيم.»(گنجينه اثار قم، ص 694)
قل در توركي به معناي بنده و عبد است و معناي قلدرويش يعني درويش عبد و بنده در خدمت خدا. اين نام در ميان صوفيان و عارفان چنان جايگاهي داشته است كه خواجه احمد يسوي (562ق) بنيانگذار سلسله معروف يسويه در ديوان حكمت، تخلص خود را قول انتخاب كرده است و در اشعار خود خويشتن را قول خواجه احمد مينامد. پيداست نويسنده توركي نداني چون آقاي فيض كه مثل بسياري ديگر از نويسندگان اين مرز و بوم توركيخواني و توركيداني را عار ميدانند در دام چنين مضحكههايي گرفتار آيند.
ناگفته پيداست كه در بحثهایی از این دست همیشه جای مناقشه وجود دارد و نگارنده امیدوار است اهل فن به بررسی بیشتر موضوع عنایت داشته باشند.
علاوه بر نامهای قم، ساوه، کرج، کاشان و ... که پیوند آنها با تاریخ و زبان ترکی غير قابل انكار است نامهاي ديگري نیز در این کتاب به چشم میخورد که بسیار تامل برانگیز هستند و ضرورت دوبارهنویسی تاریخ این منطقه را نشان میدهند. یکی از این نامها شادقلی است.
شادقلی: در افواه مردم به صورت شاغالی تلفظ میشود و درنوشتههای رسمی نهادهای دولتی و نقشههای جغرافیایی به صورت شادقلی یا شادقولی نگاشته میشود. جاي این روستا یا قصبه که نام آن در تاریخ قم به کرات ذکر شده است براي نگارنده معلوم نشد اما اكنون سه منطقه با اين نام در شهر قم وجود دارد. يكي نام محلهاي قديمي در بين چهار مردان و آذر كه در خيابان كشيهاي اخير بين حرم حضرتمعصومه تا مسجدجمكران كه از طرف شهرداري قم طرح حرم تا حرم نام گرفته بود از بين رفت و ديگري نام مسجدي در همين منطقه و ديگر نام مكاني در جنوب غربی قم و چسبیده به شهر است که اکنون معلوم نیست بر اساس چه معیاری به رجائیشهر تغییر نام داده است. مردم آن به زبان ترکی خلجي صحبت میکنند. اما مطمئنا اين شادقلي همان شادقلي مذكور در تاريخ قم نيست چرا كه عده اي از خلجها در زمان قاجاريه از روستاهاي اطراف قم به صورت يكجا به اين مكان كوچ كردهاند.
شادقلی یک کلمه ترکیبی از سه جزء شاد + قول + ی است که برای روشن شدن بحث در مورد تک تک اجزای آن سخن خواهیم گفت.
الف: شاد
فاروق سومر در کتاب معروف خود «اوغوزها» مینویسد:«اقوام اخیر تولیشها و تاردوشها دقیقا وابسته به خاقاننشین بوده و توسط شاهزادگان و یا صاحب منصبان وابسته به خاندان سلطنتی با عناوین یابغو yabgu و شاد şad اداره میشدند. (فاروق سومر، اوغوزها، ص 8)
دکتر حسین محمدزاده صدیق در واژهنامه کتاب یادمانهای ترکی باستان کلمه شاد و شاه را یکی دانسته و مینویسد: « شاد şad \şadit\adpit لقبي و درجهای است. کلمه پادشاه، پادشای، بعدا از این لقب گرفته شده است.»
دکتر جواد هیئت مینویسد:«آسیا هون امپراطورلوغوندا بیر تانهو و ایکی ایلیک (شاه) و ييرمی دؤرد باشبوغ (سرکرده) وارایدی. ايليکلر یابغو و شادلار تانهو عائلهسیندن سئچیلیردیلر ( تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش، وارلیق ضمیمهسي، ص 58).
ترجمه: «در امپراطوری هون (قبیلهای از ترکان) آسیا یک تانهو و دو شاه و یک سرکرده وجود داشت . دو شاه و یابغوها و شادها از خانوادهی تانهو انتخاب میشدند». از عبارتهای بالا معلوم میگردد که شاد عنوانی بوده است که شاهزادگان تورک بدان لقب میگرفتهاند. این نام بسیار قدیمی و مربوط به دوره هونها یعنی قرنها قبل از اسلام مربوط میشود قابل توجه اینکه محمود کاشغری که اکثر عناوین و القاب لشکری و کشوری را در دیوان لغات الترک ذکر کرده سخنی از لقب و عنوان شاد به میان نمیآورد و معلوم میگردد که این کلمه به قرنها قبل از آن برمیگردد و در زمان كاشغري استعمال نميشده است.
ب: قول
اين کلمه هنوز هم در میان تورکهای استانبول، آناتولی، آذربایجان، و ایران کاربرد دارد چند مثل و اصطلاح در این مورد:
آغاسی گوجلو اولانین قولو آزاد اولار.
قوللوغوزدا اولاق
شاها شاهقولو دئمیر.
در متون قدیم از جمله در دیوان لغات چندین بار این واژه ثبت شده است: قول تنگریکا تبدی: بنده، خدا را عبادت کرد و نيز چنان كه قبلا نيز گفته شد خواجه احمد يسوي تخلص خود را قول خواجه احمد يعني خواجه احمد بنده انتخاب كرده است.
ج: ي
جزء سوم کلمه نیز یاء اضافه است. مضاف و مضاف الیه در ترکی برعکس فارسی و عربی است بدین طریق که مضاف بعد از مضاف الیه میآید و یک «یاء» به مضاف اضافه میشود مثل همدان شهری. (شهر همدان) قیز قلعهسی (قلعه دختر) نام قلعهای در قم.
پس شادقلی یعنی غلام شاهزاده همانگونه که قبلا نیز اشاره شد این ترکیب از پس هزارهها هنوز هم در میان ترکان رواج دارد. مثل شادقلی، در قرن چهارم، امام قلی خان در عصر صفوی، رضاقلیخان هدایت (مؤلف مجمع الفصحاء) در عهد قاجاریه و حضرتقلی و علیقلی و ... در قرن حاضر. بهراستی اینکه این کلمه حدود نیمقرن قبل از ورود اولین دسته ترکان سلجوقی به ایران نام یکی از مناطق قم بوده است و تاریخنویسان سدهی اخیر قم نیز خلجها را بدان منسوب داشتهاند و از ترکیب اخلاج شادقلی بهره جستهاند و این مسأله که هنوز هم ساکنان این منطقه را ترکهای بومی تشکیل میدهند نشانهی چیست؟ غیر از این کلمهی بسیار کلیدی کلمات دیگر ترکی بهعنوان مکان در این کتاب ذکر میگردد. مانند: ترکآباد، خانشاه، قولآباد و ... . در پایان مقاله فهرستی از این اسامی ارائه خواهد شد.
خلج ها، انار و شادقلي
در مورد انار كه قبلا اشاره شد نكات در خور توجه ديگري نيز در تاريخ يافت ميشود گنجينه تاريخ قم مينويسد: «در بستر شمالي رود انار قريه ديگري است كه به نام خلجآباد ناميده مي شود. نام خلجآباد در قرن پنجم يافت شده است. در سال 420 سلطان محمود سبكتكين اين ايل كه جوانانش رشيد و سلحشور بودند از هندوستان به ايران كوچانيد و در حومه بلاد مركزي عراق متمركز گردانيد.»
مسلم اين است كه كوچ خلجهاي تورك به منطقه انار كه محل مسكوني توركان عصر باستان بوده تصادفي نيست و به احتمال خلجها با تيرههاي ديگر توركان ساكن اين منطقه در هم آميخته و نسل جديدي از توركان و گويشي مخصوص از توركي را پديد مي آورند. در مورد مختصات توركي خلجي در گذشته چيزي در دست نيست جز يك مورد كه محمود كاشغري در باب تبديل «ق» به «ك» اشاره ميكند كه قابل تطبيق با زبان امروز شاهسونهاي قم و توركي آذربايجاني نيز هست. از اين روي تطبيق متون خلجي افغانستان و هندوستان اگر متني موجود باشد با توركي خلجي امروز متداول ميان خلجهاي قم تنها راه حل اين معماست كه آيا توركان خلج ايران به همان گويش قديمي خود حرف ميزنند يا در بين توركهاي قم باستان تغيير گويش دادهاند. نكته بسيار مهم ديگري نيز وجود دارد كه اصرار نگارنده را بر اين موضوع يعني تاثير پذيري خلجها از توركان بومي قم بيشتر ميكند. و آن مسئله شادقليخان است. شك نيست كه كلمه شادقلي مدتها پيش از سلجوقيان و حتي اسلام نام منطقهاي در قم بوده است اما بعدها اين نام به صورت اسم افراد نيز ديده ميشود و شخصيتهايي با عنوان شادقلي در ميان خلجها ديده ميشوند. از جمله شادقليخان حاكم قم در عهد صفويه يا قاجاريه كه مدرسه مشهور خان را در كنار مدرسه فيضيه قم بنا كرده است (گنجينه آثار قم، ص 639) باور اين نكته كه اين نام قبل از ورود خلجها به قم در بين آنان رواج داشته سخت به نظر ميرسد و نيز طرح اين تئوري كه خلجها نام شادقليخان را از روي منطقه اخذ كرده و فرزندان خود را بدان نامگذاري كردهاند منطقي و قابل پذيرش به نظر نميرسد و در اين ميان تنها يك نكته پيش روي ما باقي ميماند و آن اين كه در ميان قبايل توركي كه قبل از حضور خلجها در قم حضور داشتهاند شادقلي يك نام مرسوم بوده باشد و خلجها نيز در آميزش با آنان اين نام را به عنوان يكي از نامهاي دلخواه خود انتخاب مي كنند.
ادامه دارد.....
منابع:
1. اوغوزها (تورکمنها) پروفسور فاروق سومر، ترجمه آنادردی عنصری، انتشارات حاج طلايي، گنبد كاووس 1380.
2. تاریخ قدیم قم، نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی، تصحيح و تعلیقه استاد سید جلال الدین تهرانی.
3. تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش، دکتر جواد هیئت ضمیمه وارلیق.
4. ديوان حكمت، خواجه احمد يسوي، انتشارات بين المللي الهدي، 1379تهران.
5. ديوان لغات الترک،ترجمه توركي استانبولي، بسيم آتالاي، تورك ديل دیل قورومو.
6. _____، ترجمه فارسی دکتر صدیق، نشر اختر، 1383 تبريز .
7. _____، متن عربی، تصحيح کليسلی معلم رفعت.
8. سبك شناسي، محمد تقي بهار، چاپ هفتم، انتشارات اميركبير، 1373تهران.
9. شاهنامه فردوسي، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، چاپ هفتم، تهران 1370.
10. جغرافياي استان قم، دفتر برنامه ريزي و تاليف كتابهاي درسي، دكتر ابوالقاسم ملكي و ديگران، شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران، 1381 تهران.
11. فرهنگ سنگلاخ، میرزا مهدیخان استرآبادی، تصحيح روشن خیاوی، نشر مركز، 1374تهران.
12. گنجینه آثار قم، مجموعه آثار فیض، چاپ اول، چاپخانه مهر استوار، 1350قم.
13. يادمانهای ترکی باستان، دکتر حسین محمد زاده صدیق، ناشر مولف.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home